محمد معزی - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

امیر محمد مُعِزّی نیشابوری
نام اصلی
ابوعبدالله محمد بن عبدالملک مُعِزّی نیشابوری
زاده۴۳۹ قمری (۱۰۴۸ میلادی)
نیشابور
درگذشته۱۱۲۵ میلادی
نیشابور
لقبامیر معزی، امیر الشعرا
تخلصمُعّزی
زمینه کاریشعر
ملیتایرانی
دورهسلجوقیان

امیر ابوعبدالله محمد پسر عبدالملک مُعِزّی نیشابوری شاعر ایرانی پارسی‌گوی بود. پدرش عبدالملک برهانی از شاعران دربار الب ارسلان بود و در اوایل سلطنت ملکشاه سلجوقی وفات یافت و محمد فرزندش، به جای او به خدمت سلطان ملکشاه درآمد و تخلص شعری خود «معزی» را از لقب سلطان که «معزالدین» بود، اقتباس کرد. معزی شاعر بزرگ دربار ملکشاه سلجوقی بود و از سوی این پادشاه لقب امیر گرفت. پس از مرگ ملکشاه، معزی به سلطان سنجر درآمد. روایت شده‌است که روزی در شکارگاه تیر سلطان به سینه او خورد و او هر چند از زخم این تیر زنده ماند، امّا مدت‌ها تیر در سینه‌اش جای داشت و از آسیب آن رنج می‌برد. معزی در سال ۵۲۱ هجری قمری وفات یافت.

دیوان او مشتمل بر هجده‌هزار بیت شعر به زبان فارسی است. بیشتر اشعار معزی قصیده و غزل مدحی و توصیفی است. بنا بر گفته‌ای، انوری در این بیت معزی را به تقلید از اشعار دیگر شعرا متهم می‌کند؛ که تأثیر عنصری و فرخی در اشعار او دیده می‌شود:[۱]

کس دانم از اکابر گردن کشان نظمکو را صریح خون دو دیوان به گردن است

زندگی و مرگ[ویرایش]

وی پسر امیرالشعرا، عبدالملک برهانی نیشابوری بود و از راه‌یافتن خود به دربار ملکشاه سلجوقی به وسیله امیرعلی فرامرز ندیم و داماد ملکشاه اشاره می‌کند که چگونه روزی سلطان به عزم دیدن هلال رمضان بیرون می‌رود و ماه را پیش ازدیگران می‌بیند و معزی که در این وقت حاضر بوده این رباعی را بالبداهه می‌گوید:

ای ماه چو ابروان یاری گویینی نی چو کمان شهریاری گویی
نعلی زده از زر عیاری گوییدر گوش سپهر گوشواری گویی

این شعر مورد توجه ملکشاه سلجوقی قرار می‌گیرد و از راه انعام اسبی به او می‌بخشد و معزی این رباعی را می‌گوید:

چون آتش خاطر مرا شاه بدیداز خاک مرا بر زبر ماه کشید
چون آب یکی ترانه از من بشنیدچون باد یکی مرکب خاصم بخشید

سلطان ملکشاه بر او احسان‌ها می‌کند و او را به لقب امیرمعزی که برگرفته از لقب خود ملکشاه (معز الدنیا و الدین) است منسوب می‌کند.

محمد عوفی در لباب‌الالباب می‌نویسد:

سه کس از شعرا در سه دولت اقبال‌ها دیدند و قبول‌ها یافتند چنان‌که کس را آن مرتبه میسر نبود، یکی رودکی در عهد سامانیان و عنصری در دولت محمودیان و معزی در دولت سلطان ملکشاه.

معزی تا پایان عهد ملکشاه یعنی تا سال ۴۸۵ هجری قمری درخدمت این پادشاه بود. بعد از وفات او و آشفتگی کار جانشینان وی، معزی مدتی از عمر خود را در هرات و نیشابور و اصفهان بسر برد و سرگرم مدح امرای مختلف این نواحی بود تا آنکه سلطان سنجر به سلطنت رسید و امیرمعزی بدو پیوست. محمد عوفی دربارهٔ مرگ امیرمعزی نوشته‌است که روزی سلطان سنجر در خرگاه بود، ناگاه تیری از کمان شاه گذشت و به امیرمعزی اصابت کرد و او در حال جان سپرد.

عباس اقبال در مقدمه دیوان معزی قول عوفی را مردود دانسته و می‌نویسد معزی مدت‌ها بعد از این واقعه زنده بوده‌است، و اما از مرثیه‌ای که سنایی در مرگ معزی گفته معلوم می‌شود که شاعر سرانجام به همان زخم تیر درگذشته‌است و تاریخ مرگ او بین ۵۱۸ و ۵۲۱ هجری قمری بوده‌است.

سبک معزی[ویرایش]

ماهیت عمده شعر معزی سادگی آن است، وی معانی بسیار را در الفاظ ساده و خالی از تکلف ادا می‌کند. کوششی که او در سرودن غزل‌های نغز به کار برده مسلماً وسیله مؤثری در پیشرفت فن غزلسرایی شده‌است. معزی درترکیب الفاظ بیشتر از شاعران دیگر اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم هجری تحت تأثیر لهجۀ عمومی عصر خود قرار گرفته‌است. دیوان امیرمعزی که به وسیله عباس اقبال آشتیانی مرتب و چاپ شده، ۱۸۶۲۳ بیت شعر دارد.[نیازمند منبع]

نمونه اشعار[ویرایش]

ای ساربان منزل مکن جز در دیار یار منتا یک زمان زاری کنم بر ربع و اطلال و دمن
ربع از دلم پرخون کنم، خاک دمن گلگون کنماطلال را جیحون کنم، از آب چشم خویشتن
آن جا که بود آن دلستان، با دوستان در بوستانشد گرگ و روبه را مکان، شد گور و کرکس را وطن
ابر است بر جای قمر، زهر است بر جای شکرسنگ است بر جای گهر، خار است بر جای سمن
کاخی که دیدم چون ارم، خرم‌تر از روی صنمدیوار او بینم به خم، مانندهٔ پشت شمن
زین‌سان که چرخ نیلگون کرد این سراها را نگوندیار کی گردد کنون گرد دیار یار من
خصم مسکین پیش خسرو کی تواند ایستادپشه کی جولان کند جایی که باد صرصر است
امتی را یک نبی بس، ملتی را یک کتاب عالمی را یک ملک بس، لشکری را یک امیر
هزار مردم کژدمفسای دیدستیبیا و کژدم مردمفسای بین اکنون

منابع[ویرایش]

  1. صور خیال در شعر فارسی-504

پیوند به بیرون[ویرایش]

دیوان امیر معزی در سایت گنجور