فرهنگ‌گرایی - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

در فلسفه و جامعه‌شناسی، فرهنگ گرایی بیان می‌کند که اهمیت اصلی فرهنگ در آن است که فرهنگ نیروی سازمان دهنده اصلی در امور انسانی است.[۱][۲] این مفهوم در ابتدا توسط فلسفه و جامعه‌شناس لهستانی-آمریکایی، فلورین زانیانیکی در کتاب خود واقعیت فرهنگی (۱۹۱۹) به زبان انگلیسی مطرح شد و بعداً به لهستانی با عنوان kulturalizm ترجمه شد. زانینسکی یک مفهوم مشابه در نشریات به زبان لهستانی را پیش تر با عنوان اومانیسم (humanizm) معرفی کرده بود.[۳]

ویژگی‌ها[ویرایش]

از جمله جنبه‌های اساسی فلسفه فرهنگ گرایی دو دسته است: ارزش و عمل.[۴] الیزابت هالاس، فرضیات زیر را مشخص می‌کند:[۵]

  • «دوگانگی فاعل و موضوع باید بر طرف شود و اندیشه باید با واقعیت متحد شود.»
  • «واقعیت یک نظم مطلق نیست بلکه در تحول خلاق تغییر می‌کند.»
  • «همه تصاویر جهان نسبی هستند.»
  • «مخالفت با طبیعت و فرهنگ یا تابع فرهنگ با طبیعت کذب است.»
  • «ارزش عمومی‌ترین دسته توصیف واقعیت است.»

فرهنگ گرایی زانسیکی دیدگاه‌های مدرن جامعه شناختی ضد ضداجتماعی و ضد طبیعت‌گرایی بود را تحت تأثیر قرار داد.[۶]

منابع[ویرایش]

  1. Hałas (2010), p. 12.
  2. Hałas (2010), p. 214.
  3. Dulczewski (1984), pp. 186–187.
  4. Hałas (2010), p. 21.
  5. Hałas (2010), p. 52.
  6. Sztompka (2002), p. 2425.