عبدالله کوثری - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

عبدالله کوثری
زاده۲۲ آبان ۱۳۲۵ ‏(۷۷ سال)
همدان، ایران
محل زندگیهمدان (۱۳۲۵–۱۳۲۷)[۱]
تهران (۱۳۲۷–۱۳۴۸)
شیراز (۱۳۴۸–۱۳۴۹)[۲]
تهران (۱۳۴۹–۱۳۵۱)
پاریس (۱۳۵۱)
لندن (۱۳۵۱–۱۳۵۲)[۳]
تهران (۱۳۵۲–۱۳۶۵)
مشهد (۱۳۶۵-اکنون)[۴]

زمینه کاریشعر، ترجمه، ویراستاری
ملیتایرانی
تحصیلاتلیسانس اقتصاد
دانشگاهدانشگاه ملی ایران
دورهدودمان پهلوی
جمهوری اسلامی ایران
تأثیرپذیرفته ازاحمد شاملو، شاهرخ مسکوب[۵]

عبدالله کوثری (زادهٔ ۲۲ آبان ۱۳۲۵ در همدان) شاعر، مترجم، ویراستار[۸] و داور چند دورهٔ جوایز ادبی هوشنگ گلشیری،[۹][۱۰][۱۱] ابوالحسن نجفی[۱۲] و کتاب سال ایران[۱۳] است. کوثری که از نسل سوم مترجمان معاصر ایران محسوب می‌شود،[۱۴] تاکنون چندین بار برندهٔ جایزهٔ کتاب سال ایران شده[۱۵][۱۶][۱۷][۱۸] و نامش بدل به برند.[۱۹] در نظرسنجی «مترجم محبوب من» در ۱۸ آبان ۱۳۹۷ در بخش مترجمان بالای ۵۰ سال کوثری به‌عنوان محبوب‌ترین مترجم از نظر مخاطبان اعلام شد.[۲۰]

زندگی[ویرایش]

اوایلِ زندگی[ویرایش]

عبدالله کوثری زادهٔ ۲۲ آبانِ ۱۳۲۵ در همدان است.[۲۱] نام خانوادگی پدری او «کوثری» و نام خانوادگی مادری‌اش «کوثر» است؛ در واقع والدینش عموزاده و در همدان شناخته‌شده بودند و میرزا علی‌نقی کوثر، مدفون در آرامگاه باباطاهر، جدِ مادری اوست.[۲۲]

پدرش تاجری بود از طبقهٔ متوسط با حجره‌ای در کاروانسرای شریفیه[۲۳] که در ۱۳۲۷ با اصرارش، ازجمله برای تحصیل خوبِ فرزندانش، به تهران مهاجرت کردند[۲۴] و ساکن محلهٔ امیریه، ایستگاه دلبخواه[۲۵] شدند و بیست سال ساکن امیریه ماندند؛ از امیریهٔ طرفِ محلهٔ گمرک شروع کردند تا امیریهٔ مقابل منیریه. کودکی عبدالله مثل همهٔ بچه‌های امیریه بود و جدا از فوتبال در کوچه و سینما که هیچ‌وقت از دست نمی‌دادند، با عشق به کتاب گذشت[۲۶] به‌نحوی که در هفت‌سالگی تمام هفته منتظر پنج‌شنبه-جمعه بود تا با انتشار جزوهٔ دیگری از ۱۲ جزوهٔ ۱۰۰ صفحه‌ای ۵ ریالی کنت مونت کریستو (الکساندر دوما، ترجمهٔ آرشیلا قریب‌پور شهریاری (ا. شهریاری)، ۱۳۳۴[۲۷]) به‌همراه برادرش آن را با شوق بخوانند؛ اثری که روی او تأثیر زیادی گذاشت. در کنارش آثار ژول ورن و داستان‌های پاورقی عامه‌پسند تاریخی شاپور آرین‌نژاد نیز به نظرش آثاری جذاب بودند.[۲۸] تابستان‌ها نیز اغلب روز را در خانه می‌ماند و کتاب می‌خواند و تنها نزدیک غروب برای خیابان‌گردی با دوستانش به خیابان پهلوی می‌رفتند. آخرهفته‌های تابستانه نیز آفتاب‌نتابیده برای کوهنوردی به تجریش می‌رفتند. در سفرهای خانوادگی به همدان نیز همیشه با خود کتاب می‌برد و علاوه‌بر وقت‌گذرانی با همسالان خانواده در باغات خانوادگی، کتاب نیز می‌خواند. او تا جایی که پولش می‌رسید، برخی از کتاب‌ها را می‌خرید اما بسیاری از کتاب‌ها را از کتابخانهٔ غنی پدر دوستش، فریدون کاظمیان قرض می‌گرفت که از نظر کوثری مهم‌ترینشان کل آثار احمد کسروی بود که در دوران دبیرستان خواند. با عضویت در کتابخانهٔ ملی ایران از کتاب‌های آن‌جا هم استفاده می‌کرد. کوثری سینما را نیز در شکل‌گیری ذوق و نگرشش تأثیرگذار می‌داند. او که مدعی‌ست فیلم‌های هندی و فارسی را نمی‌دید، با اذعان به عدم درک بعضی از فیلم‌های فدریکو فلینی (۱۹۲۰–۱۹۹۳) و میکل‌آنجلو آنتونیونی (۱۹۱۲–۲۰۰۷) در نوجوانی، آثاری که می‌دید را فیلم‌های آلفرد هیچکاک (۱۸۹۹–۱۹۸۰) معرفی می‌کند و دیگر کارگردانان سینمای کلاسیک هالیوود و آثاری نظیر زوربای یونانی (مایکل کاکویانیس، ۱۹۶۴)، زِد (کوستا گاوراس، ۱۹۶۹)، مهر هفتم (اینگمار برگمان، ۱۹۵۷) و خشت و آینه (ابراهیم گلستان، ۱۳۴۳). همچنین نمایش‌هایی براَساس نمایش‌نامه‌های غلام‌حسین ساعدی و برخی نمایش‌نامه‌های غربی را نیز می‌دیدند.[۲۹] او در مجموع دوران کودکی‌اش را خوب می‌داند.[۳۰]

عبدالله کوثری دوران دبستان (۱۳۳۲–۱۳۳۸)،[۳۱] دبیرستان (۱۳۳۸–۱۳۴۴)[۳۲] و دانشگاه (۱۳۴۴–۱۳۴۸)[۳۳] را در تهران گذراند؛[۳۴] دبستان در مدرسهٔ نوبنیاد رازی همکلاسی پسرعموی اسلام کاظمیه بود و دبیرستان را بنا به سنت خانوادگی، مثل دو برادر بزرگترش در دبیرستان البرز[۳۵] که خود آن را بهترین دورهٔ زندگی‌اش با تأثیری شگرف بر زندگی‌اش می‌داند و آموخته‌هایش در البرز را بیش از دانشگاه و محمدعلی مجتهدی گیلانی، مدیر وقت مدرسه را ستون محکم علم و دانش ایران.[۳۶] او برجستگی این دبیرستان را نه سختگیری،[۳۷] بلکه فضای باز، شاگردان خوب مثل کاظم کردوانی که هر روز با هم دربارهٔ کتاب‌هایی که خوانده و فیلم‌هایی که دیده بودند بحث می‌کردند[۳۸] و دبیران ویژه‌اش می‌داند و تشویق و تأیید زین‌العابدین مؤتمن از او در انشا، خوب‌خوانی شعر حافظ و مثنوی معنوی را انگیزه‌بخش تا از همان ۱۵سالگی تصمیم بگیرد جز ادبیات کار دیگری نکند. با این وجود و با وجود علاقه به تحصیل در رشتهٔ ادبیات، چون هنگام تعیین رشته در کلاس دهم به دلیل کمبود متقاضی رشتهٔ ادبی[۳۹] به‌دلیل باور رایج در آن زمان که «ادبیات مال دخترها و سوسول‌هاست»،[۴۰] مدیریت دبیرستان این رشته را از دبیرستان البرز حذف کرده بود، کوثری که دل‌بستهٔ فضا، امکانات و دوستانش در البرز بود، برای باقی‌ماندن در البرز علوم طبیعی را برگزید.[۴۱]

کوثری فرزند پنجم خانواده‌ای پرجمعیت و کتاب‌خوان بود و خواهر و برادران بزرگترش همه دانش‌آموختهٔ دانشگاه بودند و در نتیجه او با کتاب و موسیقی و فرهنگ آشنا. برادر بزرگش که ۶ سال از او بزرگ‌تر بود و پزشکی می‌خواند[۴۲] با خریدن تولدی دیگر (فروغ فرخزاد، ۱۳۴۲[۴۳]) عبدالله دبیرستانی را بیشتر با دنیای شعر آشنا کرد.[۴۴] خواهرش اما با وجودی که ادبیات انگلیسی دانشگاه تهران خوانده بود،[۴۵] بعدها مدیریت خواند و در سازمان برنامه و بودجه ماندگار شد. تنها عضو خانواده که دلبستهٔ ادبیات شد و این حوزه را ادامه داد عبدالله بود.[۴۶] او از دوران دبستان بی‌گفتن به کسی به ادبیات علاقه‌مند شده[۴۷] و از کلاس دوم یا سوم دبستان سخت کتاب‌خواندن شد،[۴۸] از ده‌سالگی با سعدی شروع به خواندن کلاسیک‌های ایران کرد و از پانزده‌سالگی کلاسیک‌های یونان.[۴۹]

با پرورش ذوق ادبی‌اش در دبیرستان البرز دوست داشت در رشتهٔ ادبیات فارسی در دانشگاه تهران تحصیل کند[۵۰] ولی از سویی به این دلیل که با تحصیل در رشتهٔ علوم طبیعی در دبیرستان زبان عربی نخوانده بود و مطمئن بود در کنکور عربی‌اش ضعیف خواهد بود و از سویی دوستان دانشجوی ادبیاتش او را از تحصیل در این رشته بر حذر داشتند که چیزی که می‌جوید در دانشگاه نمی‌یابد و فضای دانشگاه ادبیات را خشک و کورکنندهٔ ذوق ادبی نمودند، از این انتخاب منصرف شد.[۵۱] پدرش نیز پیشنهاد داد به آلمان برود تا هم درس بخواند، هم با سرمایهٔ پدرش همراه یکی از دوستانش تاجر فرش شود ولی به او برخورد چراکه خود را شاعر می‌دانست، نه تاجر. در نهایت هم با این تحلیل که دست‌کم در حوزهٔ علوم انسانی است[۵۲] از سویی و چون آن زمان اقتصاد رشته‌ای جدید و کم‌متقاضی بود و فضای سیاسی و فعالیت دانشجویی دههٔ ۱۳۴۰ جهان اجتماع‌گرا بود، با این هدف که چیزی از یک علم اجتماعی بیاموزد،[۵۳] در دانشگاه ملی ایران اقتصاد خواند؛[۵۴] تصمیمی که سال‌ها بعد اشتباه دانست چون با وجود استعداد و توانایی ادامهٔ تحصیل تا دکترا، از اعداد و آمار بیزار و به این مباحث بی‌علاقه بود.[۵۵] او آن سال‌ها را دورهٔ شعر امروز می‌داند به طوری که دانشجویان اقتصاد بیش از آدام اسمیت از شعر جدید احمد شاملو و مهدی اخوان ثالث حرف می‌زدند.[۵۶] در نتیجه، پس از کارشناسی در این رشته، با وجود معدل ۱۷ ادامهٔ تحصیل نداد[۵۷] و با وجودی که قصد داشت در کارشناسی ارشد ادبیات بخواند و مدتی هم در کتابخانهٔ دانشگاه ملی کار می‌کرد و آشنایانی هم داشت، ممنوعیت قانونی ادامهٔ تحصیل در رشته‌ای دیگر در آن دوران مانع شد و ذوق ادامهٔ تحصیل دانشگاهی را از دست داد و از ادامهٔ تحصیل منصرف شد.[۵۸]

در این میانه، در ۱۳۴۷ به دلیل بیماری قلبی پدرش از امیریه به شمیران رفتند و در دربند، نبش خیابان گلاب‌دره خانه‌ای گرفتند با ساختمانی آجر بهمنی در مالکیت ارباب جمشید که هنوز باقی‌ست. در ۲۳ سالگی هم با پایان تحصیل در دانشگاه، به خدمت نظام وظیفه رفت؛ چهار ماه آموزشی در فرح‌آباد[۵۹] (صالح‌آباد) کرمانشاه بود[۶۰] و سپس برای دورهٔ تخصصی زرهی به شیراز اعزام شد. در خرداد ۱۳۴۹ اما وقتی برای مرخصی به تهران بازگشته بود پدرش از نارسایی قلب درگذشت.[۶۱] کوثری در ۱۳۵۱ پس از پایان سربازی،[۶۲] با وجودی که زبان انگلیسی‌اش را خوب می‌دانست، از سویی برای آموختن این زبان و بودن در فضا و گشت و گذار در اروپا[۶۳] و از سوی دیگر دیدار با برادرش که به دلیل فعالیت سیاسی نمی‌توانست به ایران برگردد، به پاریس و یک ماه بعد به لندن رفت و آن‌جا کلاسی یافت و انگلیسی خواند که خودْ بنیان زبانش را از آن‌جا می‌داند چراکه تا پیش از آن چندان انگلیسی نخوانده بود؛ البته سعی می‌کرد اما می‌دید مدتی که صرف خواندن یک صفحه به انگلیسی می‌کند می‌تواند چهل صفحه فارسی بخواند. به همین دلیل و با اعتقاد به داشتن استعداد در انگلیسی، این سفر و کلاس و یک سال و چند ماه حضور در اروپا را بسیار مؤثر می‌داند[۶۴] و معتقد است چیزهای زیادی به او آموخت[۶۵] و در این مدت کوتاه زبان انگلیسی‌اش کم و بیش راه افتاد؛ به نحوی که در بازگشت به ایران می‌توانست ترجمه کند.[۶۶]

فعالیت ادبی[ویرایش]

کوثری از همان سال‌های نخستین دبستان با شعر کلاسیک فارسی آشنا شد و اولین کتاب شعری که با آن الفت گرفت مجموعهٔ دوبیتی‌های بابا طاهر بود و سپس به سعدی و حافظ و غزلیات مولانا رو کرد.[۶۷]

نخستین شعرش را که غزل بود و برگرفته از شاعران کلاسیک فارسی در چهارده‌سالگی سرود و تا حدود سه سال چند دفتر غزل و مثنوی و تضمین شعر دیگران سرود. در سال‌های نخست دبیرستان با خواندن تاریخ مشروطهٔ ایران اثر احمد کسروی به شاعران جنبش مشروطهٔ ایران، نظیر محمدتقی بهار، عارف قزوینی و مخصوصاً میرزاده عشقی رو کرد و یکی-دو سال شعرهایی اجتماعی به تقلید از اینان سرود.[۶۸] در این دوران هنوز با شعر نو آشنا نبود و جز در مجلات چیزی از شاعران معاصر نخوانده بود. در ۱۳۴۲ اما عیدی‌گرفتن کتاب «دختر جام» (نادر نادرپور، ۱۳۳۳[۶۹]) از زنی از بستگانش آغاز آشنایی جدی‌اش با شعر معاصر و نخستین تحول در شعرش بود. عبدالله هفده‌ساله با سری پرشور و دلی شیدایی اگرچه هنوز غرق در شعر کهن بود، اما اکنون جهان را متفاوت از پیش می‌دید و دیگر معشوقش را نه زن اثیری حافظ و بابا طاهر بلکه در خیابان، با ظاهر و زندگی‌ای مثل خود می‌یافت و در نتیجه سخن‌گفتن از او یا با او را نیازمند زبانی دیگر.[۷۰] با نادرپور با چشم‌انداز دیگری در شعر آشنا شد و از ۱۳۴۲ تا ۱۳۴۳ به سبک او شعر سرود.[۷۱] در همین دوران، در ۱۳۴۲ به واسطهٔ هاشم کاردوش،[۷۲] از بستگان توده‌ای‌اش و دوست صمیمی هوشنگ ابتهاج که از بچگی عبدالله را دوست داشت و شعرهایش را می‌شنید،[۷۳] با هوشنگ ابتهاج آشنا شد و از آن روز تا حدود یک سال و نیم دو هفته یک بار با رفتن به خانه‌اش در خیابان حقوقی، شعرهای تازه‌اش را برایش می‌خواند.[۷۴]

اولین بار[۷۵] از ۱۳۴۲ یا ۱۳۴۳ برخی اشعارش را در جُنگ طرفه،[۷۶] مجله‌ای با صفحات کاهی شبیه جزوه‌ای از اشعار شاعران شعر موج نو منتشر کرد[۷۷] و سپس مجلهٔ فردوسی[۷۸] اما شتاب چندانی برای چاپ شعر نداشت و مدعی‌ست برای مجلهٔ فردوسی که همه برای آن شعر می‌فرستادند، تنها چند شعر فرستاده. به مجلهٔ فردوسی بی‌علاقه نبود و همیشه آن را می‌خرید ولی به مجلهٔ خوشه بسیار علاقه داشت[۷۹] که شاملو از ۱۳۴۶ تا ۱۳۴۸ منتشر می‌کرد.[۸۰] در همین ایام بود که با شعر نیما یوشیج نیز آشنا شد.[۸۱] او که در ۱۴–۱۵ سالگی روزی چند ساعت حافظ می‌خواند و غزلیات تقلیدی از حافظش باعث خوشحالی پدرش می‌شد، در حالی که خود اذعان دارد کلماتش از حافظ بود و او فقط جایشان را تغییر می‌داد، با سرودن اولین اشعار نو، با عصبانیت پدرش مواجه شد که تو که چنان شعرهایی می‌گفتی این یاوه‌ها چیست، نیما یوشیج کسی نیست که بزرگش کرده‌اید.[۸۲]

با این که پیشتر شعرهایی عامیانه از احمد شاملو خوانده بود ولی در ۱۳۴۳ بود که با خریدن آیدا در آینه (احمد شاملو، ۱۳۴۳[۸۳]) به شکلی دراماتیک با شعرش آشنا شد و با خواندنش در خیابان، نرسیده به خانه، همهٔ خوانده‌های پیشینش گریخت و جا به صدای شاملو داد.[۸۴] کوثری نه بی‌وزنی، بلکه شیفتهٔ شکوه زبان شاملو شد و نگاهش به عشق، انسان و مصائبش. با این حال، چون سال‌ها تمرین شعر قدیم وزن شعر را بخشی از ذهنش کرده بود، یکباره رهایش نکرد ولی به قالب‌های آزادتر رو آورد.[۸۵]

از ۱۳۴۳ تا ۱۳۴۶ به دنبال زبان شعر خود بود.[۸۶] او که هم‌زمان با آشنایی با شاملو، با خواندن روزنامهٔ شیشه‌ای (احمدرضا احمدی، ۱۳۴۳[۸۷]) با شعر احمدرضا احمدی نیز آشنا شده بود، متأثر از وقت خوب مصائب (احمدرضا احمدی، ۱۳۴۷[۸۸]) نیز بود[۸۹] ولی بیش از همه زبان و نگاه خاص شاملو بر شعرش تأثیر گذاشت.[۹۰] با وجودی که کوثری عاشق شاملو بود، اما معتقد است او از دههٔ ۱۳۶۰ به بعد در مورد ادبیات حرف‌های خوبی نزد.[۹۱]

کوثری در ۱۳۴۵ هم در مجلات مختلف شعر چاپ کرد.[۹۲] در مهر ۱۳۴۶ اما، در حالی که شعر احمد شاملو همهٔ ذهنش را گرفته بود،[۹۳] با رسیدن شعرش به حدی که به باور خودش دست‌کم نومیدکننده نبود، با اشتیاق خود و تشویق برخی دوستان دانشگاهی[۹۴] و در حالی که خودش هنوز تردید داشت شعرش را پیش شاملو ببرد یا نه، کم‌وبیش به‌زورِ دوستی به نام عباس صدرایی با دو شعر به دفتر مجلهٔ خوشه رفت[۹۵] تا ابتدا شاملو را ببیند و سپس او شعر کوثری را بسنجد.[۹۶] این بود که با مواجهه با شاملو گفت شعرهایش را آورده که فقط آن‌ها را ببیند. شاملو هم گفت دوشنبهٔ دیگر بیا. در شمارهٔ هفتهٔ بعد خوشه اما شعرش منتشر شد و از آن تاریخ مدام به خوشه می‌رفت و تقریباً هر هفته اشعارش در خوشه منتشر می‌شد[۹۷] و شاملو اغلب شعرهایش را چاپ کرد. کوثری نیز از آن پس دیگر سعی نکرد در جایی دیگر شعر منتشر کند. در ۱۳۴۸ اما جلو انتشار خوشه را نیز گرفتند.[۹۸] کوثری این دوره را از پربارترین دوره‌های شعر خود می‌داند. پس از آن کوشید زبانش را غنی کند. اما هنوز جز گلستان سعدی چیزی از نثر کهن فارسی نمی‌شناخت تا چند سال بعد که به توصیهٔ شاملو تاریخ بیهقی را شناخت و سپس کتاب‌های دیگر.[۹۹] کوثری نوع رابطه‌اش با شاملو را دوستی شاگردی با استادش می‌داند و معتقد است از کسانی نبود که یک‌سر پیش شاملو برود و مزاحم شود چون می‌دانست او خیلی کار دارد و به آن احترام می‌گذاشت.[۱۰۰]

در سال ۱۳۴۷ با برگزاری هفتهٔ «شب‌های شعر خوشه» به همت احمد شاملو که عظیم‌ترین حرکت مردمی نوپردازان، از آغاز پیدایش شعر نو تا پیش از شب‌های شعر کانون نویسندگان ایران در ۱۳۵۶ بود و پس از آن بود که تب شب‌های شعر سراسر ایران را فراگرفت و سال‌ها ادامه یافت، در شب چهارم، در ۲۷ شهریور، عبدالله کوثری نیز در کنار مهدی اخوان ثالث، منصور اوجی، بیژن الهی، منصور برمکی، محمد حقوقی، محمدرضا شفیعی کدکنی و خانم «ف. الف. نیسان» شعر خواند.[۱۰۱]

کوثری اولین کتابش، مجموعه‌شعر از پنجره به شهرِ هُرم‌ها، را در ۱۳۵۲ منتشر کرد؛[۱۰۲] کتابی حاوی ۱۰ شعر. تنها واکنش به آن در مجلات، نقد بهاءالدین خرمشاهی به آن، دو سال پس از انتشارش بود. او کوثری را شاعری فریادخوان دانست که شعرش را فریاد و فریادش را شعر کرده و با کلمات مأنوس از تجربهٔ دردهایی نامأنوس می‌گوید. از نظر او شعر کوثری در لحن، کلمات و تصویرسازی وامدار شاملوست و سوگ‌آلودگی و ناامیدی‌اش تداعی‌گر ناتوانی و روایت استعاری غم‌هایش که گاه در نهایت ساده‌دلی شباهتی به شعر ندارند؛ مانند شعر بالابلند «سرگذشت» که از نظر خرمشاهی سرشار از یاد و دریغ‌های رقیق و رمانتیک است که جز اسراف کلمات و پرچانگی و دورشدن از منطق شعر چیزی نیست. از نظر او اگر نصف این دفتر چنین شعرهایی نبود، شاعری توانا با تکه‌ها و رگه‌های درخشان بود.[۱۰۳] با این حال، به باور محمد شمس لنگرودی این کتاب در سالی که روند افول و بی‌اعتباری شعر تشدید شده و اعتراضات به وضع شعر ادامه داشت،[۱۰۴] از مجموعه‌های قابل توجه آن سال بود.[۱۰۵]

در اوایل دههٔ ۱۳۵۰ اما بخشی از شعرهایش در حادثه‌ای از میان رفت که چند شعر از جمله چند منظومهٔ بلندش برای او جای دریغ داشت.[۱۰۶]

کوثری در کنار باقر پرهام، فریدون تنکابنی، منوچهر شیبانی، منوچهر نیستانی، بیژن کلکی و محمد حقوقی یکی از شعرخوانان و سخنرانان شب نهم شب‌های شعر کانون نویسندگان ایران در سال ۱۳۵۶ بود.[۱۰۷]

دومین مجموعه‌شعر کوثری به نام با آن سوار سرخ هم در ۱۳۵۹ منتشر شد؛[۱۰۸] کتابی حاوی ۱۰ شعر (سه شعر سرودهٔ پیش از انقلاب ۱۳۵۷ ایران، چهار شعر حین انقلاب و سه شعر پس از آن)، روایتگر سیر حرکت ذهنی‌اش با انقلاب؛ با شروع از جهنم‌دانستن دنیای اطرافش در «با آن دیگران» (بهار ۱۳۵۴)، به ضرورت حرکت‌کردن در «عاشقانه» (تابستان ۱۳۵۴)، به همراهی با انقلاب در «غزل» (مهر ۱۳۵۷)، به مرثیه‌سرایی برای شورشیان ترکمن در «در سوگ آن سواران» (اسفند ۱۳۵۸)، به انتقاد از حاکمان جدید به عنوان پس‌ماندگان تاریخ که بر توده تسلط یافته‌اند در «فاتحان». تنها واکنش به این اثر، نقد محتوایی منفی حسن قاضی‌مرادی بر آن بود که آن را نمونه‌ای از طرز تفکر ادبی-هنری روشن‌فکران عادی دانست که به باور منتقد، با وجود حساسیت به اطرافشان، شناخت عمیقی از جامعه ندارند. او نگاه شاعر به محیط را سطحی می‌داند و ناتوان از تحلیل و تنها توصیفگر سطح.[۱۰۹]

از دههٔ ۱۳۶۰ به بعد اما با روآوردن بیش از پیش به ترجمه و بدل‌شدن ترجمه از تفنن به حرفهٔ اصلی، اشتغال ذهنی و توان‌فرسایی ترجمه او را از شعر دور کرد[۱۱۰] و معتقد است با جذبش برای مدتی طولانی به ترجمه، ترجمه جهانش شده و پس از سال‌ها کشمکش درونی، در دوره‌ای دید دیگر استقلال ذهنی نوشتن شعر در او کمرنگ شده[۱۱۱] و تنها هرچند گاه در فرصت و فراغت شعر می‌سراید، با این دلداری به خود که ذوق و زبان شاعرانه‌اش را صرف ترجمه‌هایش می‌کند[۱۱۲] و امیدواری به روزی که با کاستن از ترجمه، بار دیگر چنان‌که بایست به شعر خود بپردازد.[۱۱۳]

سومین دفتر شعر او اما در زمستان ۱۳۷۶ با عنوان گزیدهٔ شعرها منتشر شد، عمدتاً شامل گزیده‌ای از اشعار منتشرنشدهٔ ۱۳۴۶ تا ۱۳۷۳ و در کنارش چند شعر از دو مجموعهٔ پیشین که بازنشرشان را مناسب می‌دید.[۱۱۴]

با این که کوثری شعر را بخشی از وجودش می‌داند و همچنان به محض فراغت ذهن از ترجمه شعر می‌گوید، اما پس از این دفتر دیگر نخواست شعرهایش منتشر شوند و فعلاً نیز قصد چاپشان را ندارد.[۱۱۵]

کار[ویرایش]

ویراستاری[ویرایش]

کوثری با بازگشت به ایران، با وجودی که به دلیل کمبود دانش‌آموختهٔ اقتصاد در آن دوره[۱۱۶] و دانش‌آموختگی او با معدل ۱۷ و تسلطش بر زبان انگلیسی، امکان استخدام در شرکت ملی نفت ایران[۱۱۷] یا سازمان برنامه و بودجه را داشت که به باورش بهترین جا بود و افراد مهمی آن‌جا کار می‌کردند و پول خوبی هم می‌دادند و معتقد است هر جا که می‌رفت او را می‌پذیرفتند، به دلیل بی‌میلی به کارمندی و میل به نوشتن،[۱۱۸] چون آن زمان با مادرش زندگی می‌کرد و با وجودی که خانه‌ای برای زندگی داشتند ولی به پولی توی جیب هم نیاز داشت، وقتی به نظرش آمد بهترین جا فضای کتاب‌خانه است،[۱۱۹] از ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۴ در کتابخانهٔ مرکزی دانشگاه ملی ایران کار کرد با این هدف که فکر کند می‌خواهد چه کند.[۱۲۰] در این شغل کسی کاری به کارش نداشت؛[۱۲۱] می‌نشست گوشه‌ای از کتابخانه که در اختیارش گذاشته بودند کتاب می‌خواند.[۱۲۲] در این دوره با تصمیم به ترجمه، در حالی به شکل امتحانی دو کتاب را ترجمه کرد[۱۲۳] که هیچ‌کدام از نظریه‌های ترجمه را نمی‌دانست و کسی نبود از او ایراد بگیرد که بخشی را باید این‌گونه می‌نوشتی، ولی معتقد بود با خواندن ترجمه‌های مترجمانی چون رضا سیدحسینی، نجف دریابندری، محمد قاضی و محمود اعتمادزاده می‌داند ترجمه و فارسی‌نویسی خوب چیست.[۱۲۴]

در ۱۳۵۴ با ترک کار در کتابخانهٔ مرکزی دانشگاه ملی، به مؤسسه‌ای با نامی شبیه به بنیاد پژوهش‌ها، با رئیسی از اعضای سابق حزب نیروی سوم رفت. آن‌جا با منوچهر صفا و داریوش آشوری آشنا شد[۱۲۵] و به شکل مستقیم وارد ویراستاری.[۱۲۶] آن‌جا قرار بود در کاری مشترک زیر نظر آشوری دایرةالمعارفی در علوم انسانی، اجتماعی و فلسفی بنویسند. کوثری و تعدادی از دوستان چند دایرةالمعارف، از جمله اتحادیهٔ کارگری را ترجمه می‌کردند و آشوری تدوینشان می‌کرد؛[۱۲۷] دوره‌ای از نظر کوثری بسیار خوب[۱۲۸] چراکه کار با آشوری بود و کوثری به دلیل خوب‌بودن فارسی‌اش مشکل زیادی نداشت. اما آن‌جا و آن طرح[۱۲۹] با گذشت حدود ۷–۸ ماه به مشکل برخورد[۱۳۰] و دوام نیاورد و با خروج آشوری از مؤسسه، کوثری که دید دیگر آن‌جا به او نمی‌چسبد و کاری هم ندارد،[۱۳۱] از آن‌جا هم بیرون آمد.[۱۳۲]

پس از آن، در حدود ۱۳۵۵[۱۳۳] به دیدار آشوری رفت و به پیشنهاد او[۱۳۴] ویراستار بخش علوم اجتماعی[۱۳۵] انتشارات تازه‌تأسیس دانشگاه صنعتی شد[۱۳۶] که در آن دوره علیرضا حیدری، مدیر انتشارات خوارزمی، مدیرش بود[۱۳۷] و همکارانش همه استادان کوثری[۱۳۸] و علاوه‌بر کتاب‌های دانشگاهی، کتاب‌های عمومی، فلسفی و علوم اجتماعی — به باور کوثری — خوبی نیز منتشر می‌کرد و کوثری آن دوره را نیز مهم می‌داند و روزی هشت ساعت خواندن و ویراستاری متون در این دوره را کمک بزرگی به ورودش به جهان ترجمه. در همان‌جا بود که مسیر زندگی‌اش به تدریج از شعر دور شد و به ویرایش و ترجمه تغییر کرد.[۱۳۹] پس از نزدیک به دو سال کار در آن‌جا، در ۱۳۵۶ با بروز اختلافاتی، آن‌جا نیز به هم خورد و کوثری دوباره بی‌کار شد.[۱۴۰]

پس از آن در انتشارات دانشگاه فارابی مشغول به کار شد.[۱۴۱] اما دانشگاه تازه‌تأسیس بود و با نزدیکی به انقلاب ۱۳۵۷ ایران[۱۴۲] و تغییر اساسی فضای کشور[۱۴۳] همه‌چیز تق و لق شده بود. به همین دلیل کوثری شروع کرد به کارکردن در خانه برای خودش.[۱۴۴] در ۱۳۵۹ هم با انقلاب فرهنگی ایران و استعفا و اخراج عده‌ای از دانشگاه‌ها و تغییر شکل مدیریت، از آن‌جا که شناخته‌شده بود و با توجه به سوابق فرهنگی‌اش معتقد بود برای بسیاری شخصیت دلپذیری نیست[۱۴۵] و مطمئن بود اخراجش خواهند کرد،[۱۴۶] وقتی دید نمی‌تواند به آن شکل ادامه دهد و با آن فضا سازگار شود، خود را بازخرید کرد و از آن پس برای خود کار کرد و مدعی‌ست دیگر برای کسی یا جایی به‌طور درازمدت کار نکرد.[۱۴۷] با این حال، دست‌کم از بدو تأسیس فصلنامهٔ مترجم در بهار ۱۳۷۰[۱۴۸] تا آخرین شمارهٔ کاغذی‌اش در تابستان ۱۳۹۱ عضو تحریریه[۱۴۹] و دست‌کم در دههٔ ۱۳۷۰ ویراستار آن بود.[۱۵۰]

با بازخرید خود از انتشارات دانشگاه فارابی، کاری که بیشتر برای کسب درآمد می‌کرد ویرایش بود. در ۱۳۶۳[۱۵۱] با معرفی دوستی، برای تألیف دایرةالمعارف تاریخ جهان انتشارات ایران‌یاد، کوثری که بی‌کار بود و هنوز مجرد، همکار محمدتقی فرامرزی و هادی غبرایی شد ولی ۸–۹ ماه بعد، وقتی دولت آن انتشارات را تصاحب کرد از آن‌جا هم آمد بیرون.[۱۵۲]

ترجمهٔ سیاسی[ویرایش]

نخستین ترجمهٔ کوثری کتابی دربارهٔ جنگ ویتنام[۱۵۳] به نام «راز آشکار: دکترین نیکسون-کیسینجر در آسیا» (ویرجینیا برودین [و دیگران]، ۱۳۵۳[۱۵۴]) با همکاری مهدی تقوی، دوست و خویشاوندش[۱۵۵] و اکنون متخصص اقتصاد و استاد دانشگاه بود؛ کتاب جنجالی آن‌روزهای اروپا و آمریکا و اولین مواجههٔ کوثری با سانسور چراکه اشارهٔ نوام چامسکی در مقدمه به سیاست‌های آمریکا در آسیا از جمله کودتای ۲۸ مرداد سانسور و با «براندازی حکومت‌های ملی در خاورمیانه» جایگزین شد.[۱۵۶] دومین ترجمهٔ وی «محاکمهٔ ژان‌دارک در روان» (آنا سگرز و برتولت برشت، ۱۳۵۴[۱۵۷]) که همچنان تجدید چاپ می‌شود و با وجودی که دومین ترجمه‌اش بود و در چاپ‌های بعدی چندان در آن دست نبرد، آن را ترجمهٔ بدی نمی‌داند.[۱۵۸]

سومین ترجمه و اولین کتاب کوثری پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران «صنعت و امپراتوری» (اریک هابسبام، بهار ۱۳۶۱[۱۵۹]) بود؛ کتابی در تاریخ اقتصاد و اولین اثر ترجمه‌شدهٔ هابسبام به زبان فارسی.[۱۶۰] در واقع با این کتاب در ۱۳۵۶، وقتی ویراستار انتشارات دانشگاه صنعتی بود آشنا شده و شروع به ترجمه‌اش کرده بود. با خروجش از آن انتشارات این کتاب را هم آورد بیرون[۱۶۱] و در نهایت در ۱۳۶۱ در حالی چاپ شد که به باور کوثری به دلیل چاپ در دوران جنگ ایران و عراق و کمبود کاغذ انتشارش چند سال طول کشید و چاپش به نظر او خیلی بد بود تا در ۱۳۸۷[۱۶۲] نشر ماهی آن را بازنشر کرد.[۱۶۳]

ترجمهٔ ادبی[ویرایش]

کتاب بعدی کوثری «آنتوان بلوایه» (پل نیزان، تابستان ۱۳۶۳[۱۶۴]) بود؛[۱۶۵] رمانی مارکسیستی دربارهٔ ازخودبیگانگی در جامعهٔ سرمایه‌داری که یکی از دوستان برایش فرستاده بود و چون از ژان‌پل سارتر آثار زیادی خوانده بود و نیزان دوست و مورد تحسین سارتر بود، او را می‌شناخت. پس از انتشار این اثر اما رضا سیدحسینی که به واسطهٔ کاظم کردوانی، دوست دوران دبیرستان البرز کوثری و همکار سیدحسینی در فرهنگ آثار با او آشنا می‌شود، با وجود تحسین کیفیت ترجمه‌اش،[۱۶۶] به او توصیه کرد به آثار جدی‌تری بپردازد چون معتقد بود نیزان در فرانسه نویسندهٔ درجه‌یکی نیست. با این حال کوثری آن را در چارچوب اندیشه چپ کتاب بدی نمی‌داند و آن را متفاوت با رئالیسم سوسیالیستی و نیزان را شخصیت جالبی می‌داند. کوثری به پشت‌گرمی انتشار «آنتوان بلوایه» در انتشارات آگاه[۱۶۷] با تیراژ ۵۵۰۰ نسخه‌ای،[۱۶۸] به فکر کسب درآمد از ترجمه افتاد و به صورت جدی به ترجمهٔ کتاب به عنوان شغل روی آورد؛[۱۶۹] کاری که خودش هم می‌خواست.[۱۷۰]

کوثری که پیش از شروع به ترجمهٔ ادبی ترجمه‌های خوب ادبیات جهان به زبان فارسی را خوانده و اولین رمانی که از ادبیات آمریکای لاتین خوانده بود انفجار در کلیسای جامع (آلخو کارپانتیه، ترجمهٔ سروش حبیبی، ۱۳۵۳[۱۷۱]) بود، اما کار جدی‌اش روی ادبیات در ۱۳۶۴ آغاز شد.[۱۷۲] در پاییز در این سال[۱۷۳] وقتی برای دیدار دوست ناشرش، رضا بنی‌صدر،[۱۷۴] به انتشارات تندر رفت، او آئورا، پوست‌انداختن و گفت‌وگو در کاتدرال را در اختیارش گذاشت که هر کدام را خواست ترجمه کند. کوثری همان شب آئورا را که کم‌حجم‌تر بود و نام نویسنده‌اش از اشاره در کتابی دیگر برایش آشنا در شب‌بیداری از ترسِ موشک‌باران خواند[۱۷۵] و چنان آن را متفاوت با خوانده‌های پیشینش یافت و چنان از زبان و فضای شعرگونش[۱۷۶] متأثر شد که نتوانست بخوابد و فردایش با رفتن به دفتر رضا بنی‌صدر گفت همین کتاب را ترجمه و ترجمه‌اش را از همان روز شروع می‌کند[۱۷۷] ولی رضا بنی‌صدر از او خواست دو کتاب دیگر را هم بخواند و همین آغاز ترجمهٔ داستانِ او شد و چنان عاشق کارلوس فوئنتس شد که از برادر ساکن آمریکایش خواست برایش دربارهٔ فوئنتس اطلاعات جمع کند. اتفاقاً در همان روزها فوئنتس در دانشگاه برکلی سخنرانی داشت و برادر کوثری پس از جلسه، وقتی موضوع را به او گفت فوئنتس گرینگوی پیر را برایش امضا کرد و فرستاد. به این ترتیب تصمیمش بر ترجمهٔ آثار آمریکای لاتین جدی‌تر شد و در این حوزه ماند.[۱۷۸] انتشار کتاب اما به دلیل جنگ ایران و عراق کم بود.[۱۷۹] در نتیجه با وجودی که او دوماهه آئورا (کارلوس فوئنتس، ۱۳۶۸[۱۸۰]) را ترجمه کرد[۱۸۱] و در ۱۳۶۴ ترجمه‌اش را به ناشر تحویل داد، تا ۱۳۶۸ منتشر نشد.[۱۸۲]

ترجمهٔ اقتصادی[ویرایش]

کوثری فضای بد تهران، بیکاری، بالابودن هزینهٔ زندگی در تهران و سکونت والدین همسرش در مشهد را عامل مهاجرتش به مشهد می‌داند.[۱۸۳] در ۱۳۶۴ با تصاحب انتشارات ایران‌بان توسط دولت دوباره بیکار شده بود ولی حالا ازدواج هم کرده بود. سال‌های جنگ ایران و عراق بود و جدا از جنگ هم، از نظرش سال‌های هولناکی بود و پشتاپشت خبرهای بد می‌رسید و اعصاب همه داغان بود، به نحوی که متوجه شد از شدت فشار عصبی، هنگام نوشتن دستانش می‌لرزند. این بود که پس از چند ماه ماندن در تهران و خوردن از ذخیره، وقتی دید با این وضع دوام نمی‌آورد یا منفجر می‌شود، یا سکته می‌کند، تصمیم به مهاجرت گرفت چراکه تهرانِ آن روز چیزی به او نمی‌داد. در زادگاهش، همدان، هم دیگر کسی را نداشت. در مشهد هم جز خانوادهٔ زنش کسی را نداشت، ولی دید تنها جایی که می‌تواند برود همان‌جاست.[۱۸۴]

در ابتدا قصد داشت تنها تا تغییر شرایط در تهران چندوقتی در مشهد بماند[۱۸۵] و اصلاً تصور زندگی در جای دیگری جز تهران را نداشت. اما بعدها با پیرترشدن والدین زنش و افزایش وابستگی‌شان به او از سویی، بدتر و پرهزینه‌ترشدن روزبه‌روز تهران از سوی دیگر، چون نه خانه‌ای داشت، نه دارایی‌ای،[۱۸۶] با وجودی که مشهد از نظر فرهنگی برایش دلپذیر نبود، به دلیل خلوت و آرامشش در مشهد ماندگار شد و جدی‌تر و با دل‌مشغولی کم‌تر به ترجمه پرداخت؛[۱۸۷] مخصوصاً که معتقد است اتلاف وقت زندگی در تهران را هم نداشت و جدی نشست کار کرد.[۱۸۸] با این حال، با سفرهای ده‌روزه تا یک‌ماههٔ هر دو-سه ماه به تهران برای کار، روابط خانوادگی، دوستانه و اجتماعی[۱۸۹] نگذاشت پیوندش با تهران قطع شود.[۱۹۰]

با مهاجرت به مشهد در ۱۳۶۵،[۱۹۱] در ۱۳۶۹[۱۹۲][۱۹۳] به مدت یک سال[۱۹۴] با حقوقی ناچیز[۱۹۵] ویراستار[۱۹۶] انتشارات تازه‌تأسیس آستان قدس رضوی بود. در سال‌های جنگ ایران و عراق به دلیل وضع کشور و جیره‌بندی کاغذ کتاب عمومی چندانی چاپ نمی‌شد که با ترجمه زندگی کند؛ بنابراین به همان حقوق ناچیز اکتفا کرد که لااقل کرایه‌خانه‌اش را بدهد.[۱۹۷] پس از خروج از آستان قدس،[۱۹۸] از ۱۳۶۹[۱۹۹] تا ۱۳۷۰ ویراستار، مشاور و مترجم نشر نیما،[۲۰۰] ناشری خصوصی در مشهد بود[۲۰۱] و در کنار آن، برای کمک‌خرج گذران زندگی، بیشتر اقتصاد به کمکش آمد چراکه با بستن قرارداد با چند مؤسسهٔ تحقیقات اقتصادی وابسته به دولت،[۲۰۲] برایشان دو-سه‌هزار صفحه مقالات اقتصادی ترجمه کرد؛ ولی جز این‌ها برای درآمد کار دیگری نکرد.[۲۰۳] کوثری با وجودی که تحصیلش در اقتصاد را اشتباه می‌داند ولی آنچه از اقتصاد نصیبش شده را هم کم نمی‌داند و ترجمهٔ چندین کتاب در اقتصاد و تاریخ اقتصادی را به دلیل مطالعه‌اش در این حوزه و دانشی می‌داند که در دانشگاه آموخته.[۲۰۴] در نتیجه، در این دوران با مهدی تقوی چند کتاب اقتصادی ترجمه کرد، از جمله «دورهٔ کامل علم اقتصاد» (پیتر ماندر [و دیگران]، ۱۳۷۰[۲۰۵]) منتشره در انتشارات پیشبرد متعلق به دوستش، حسین عبده تبریزی که چندین بار تجدید چاپ شد و دوره‌ای هم کتاب درسی بود.[۲۰۶]

با وجودی که ترجمهٔ این آثار برای کسب درآمد بود، اما کوثری گزینششان را از روی علاقه می‌داند و انتخاب و پیشنهاد دوستانی نظیر حسین عبده تبریزی (مدیر انتشارات پاپیروسمحمد نفیسی یا سهراب بهداد؛ چون خود دیگر مطالعات اقتصادی نمی‌کرد و گزینش این دوستان را قبول داشت. با این حال ترجمهٔ کتاب‌های اقتصادی را وجه عمدهٔ کار خود نمی‌داند.[۲۰۷]

پس از این دوران که تا اواخر دههٔ ۱۳۷۰ طول کشید، ترجمهٔ اقتصادی را کنار گذاشت و تنها ادبیات ترجمه کرد.[۲۰۸]

بازگشت به ترجمهٔ ادبی[ویرایش]

در ۱۳۶۶، در حالی که آئورا به دلیل سهمیه‌بندی کاغذ در دوران جنگ ایران و عراق هنوز در انتظار چاپ بود، کوثری شروع به ترجمهٔ «گفت‌وگو در کاتدرال» (ماریو بارگاس یوسا، ۱۳۷۰[۲۰۹]) کرد که ترجمه‌اش تا ۱۳۶۷ ادامه یافت و چند سال بعد هم «پوست‌انداختن» (کارلوس فوئنتس، زمستان ۱۳۸۰[۲۱۰]) را ترجمه کرد، با این تصور که با وجودی که ترجمه‌اش سخت و گاه مثل تقلای حل‌کردن مسئله است و اثری‌ست چنان سخت که تجدید چاپ نخواهد شد، ولی به نظرش از مهم‌ترین آثار ادبیات آمریکای لاتین می‌آمد و ترجمه‌اش لازم. از همین اثر هم بود که عاشق فوئنتس شد و معتقد است با وجودی که ماریو بارگاس یوسا نویسندهٔ بزرگی‌ست ولی فوئنتس علاوه‌بر نویسنده، متفکر بزرگی نیز هست. از آن پس پشتاپشت آثار دیگر را ترجمه کرد؛ با این حال، خود شروع شهرتش به عنوان مترجم را «آئورا» می‌داند؛ هرچند پیش از آن چند کتاب اقتصادی، یک رمان و یک نمایش‌نامه ترجمه کرده بود.[۲۱۱]

کوثری شناختش از نویسندگان بزرگ ادبیات آمریکای لاتین را حاصل مطالعهٔ چهار-پنج کتابِ — به باور او — اساسی در نقد و بررسی ادبیات این منطقه، از جمله آثار روبرتو گونسالس اچه‌وریا می‌داند که کوثری او را از بزرگترین صاحب‌نظران در ادبیات آمریکای لاتین می‌داند و به داوری‌اش توجه دارد که منجر به شناخت بهترین نویسندگان این جریان از نظر او شده و تهیهٔ کم و بیش تمام آثار این افراد و تصمیم‌گیری در لزوم ترجمهٔ چه کتابی از چه نویسنده‌ای به انتخاب خودش، از روی شناخت و نه تصادف.[۲۱۲] او دلیل تمرکز خود بر ادبیات آمریکای لاتین را نه بی‌میلی به ترجمهٔ کلاسیک‌های ادبیات روسی یا انگلیس، بلکه پویایی کنونی ادبیات آمریکای لاتین می‌داند چراکه به باور او نویسندگان آمریکای لاتین جدا از رئالیسم جادویی، قالب و زبان و شیوهٔ بیان جدیدی برای رمان و تجربه جدیدی در تعریف انسان آفریده‌اند. از سویی معتقد است هر نسلی به دنبال نویسندگان هم‌زمانش در جهان است ولی به نظر او ادبیات اروپا پس از دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ پویا نیست[۲۱۳] و دیگر نویسندگان بزرگی نظیر آندره مالرو، ژان‌پل سارتر، آلبر کامو و آندره ژید ندارد[۲۱۴] و ایالات متحدهٔ آمریکای این دهه‌ها دیگر نه ارنست همینگ‌وی دارد، نه ویلیام فاکنر، نه جان اشتاین‌بک.[۲۱۵] او از جهان ادبیات روز ترجمه‌شده از اروپا و آمریکا لذتی نمی‌برد و متعجب است چه‌طور کسی که همینگ‌وی و فاکنر خوانده می‌تواند پل استر را دوست بدارد و معتفد است حتی اگر خوب بنویسد هم، جهانش جهان او نیست.[۲۱۶] چندتایی‌شان را خواندن ولی دید برایش کشش خاصی ندارد و چون معتقد است در ترجمهٔ ادبی تا مترجم شیفتهٔ کارش نباشد و ضرورتش را حس نکرده باشد پیش نمی‌رود و دلیلی ندارد کار کس دیگری را بگیرد و برایش زحمت بکشد.[۲۱۷] به باور او در این دوران، ادبیات آمریکای لاتین است که یک‌باره از سرزمینی استبدادزده و فقیر برمی‌خیزد و جهان را خیره می‌کند.[۲۱۸] کوثری امیدوار است از روی آثار این خطه شتاب‌زده نگذرد و بتواند مجموعهٔ کامل‌تری از ادبیات آمریکای لاتین به دست دهد.[۲۱۹] با این حال معتقد است در ادبیات کسی نمی‌تواند خود را به حیطهٔ خاصی محدود کند و همان زمان که به ترجمهٔ ادبیات آمریکای لاتین شهره بود بعید نمی‌دانست در آینده تراژدی‌های یونان را نیز ترجمه کند چراکه آثاری‌اند ماندگار و نیز از علایقش.[۲۲۰]

ترجمهٔ تراژدی‌های یونان از نوجوانی و دههٔ ۱۳۴۰ که ترجمه‌های قبلی‌شان، مخصوصاً ترجمه‌های شاهرخ مسکوب را خوانده بود در ذهنش بود و از آرزوهایش. کوثری ترجمهٔ مسکوب از برخی نمایش‌نامه‌های سوفوکلس را گشایندهٔ جهانی تازه و غریب و مقدمه‌اش بر آن را تحلیلگر تراژدی مقابل خود می‌داند. در دههٔ ۱۳۵۰ که زبان انگلیسی‌اش خوب شده بود اغلب تراژدی‌های یونانی را به انگلیسی خواند. او معتقد است سَر وقت سراغ ترجمه‌شان رفته‌است.[۲۲۱] مخصوصاً که به دنبال پیامدهای انتخابات ریاست‌جمهوری دهم ایران، با افزایش فشار و سانسور نشر و مجوزنگرفتن ترجمه‌هایش از رمان‌ها، تا ۱۳۹۲ رو به ترجمهٔ ماهانهٔ مقالات برای مجلاتی نظیر بخارا و نگاه نو آورد و ترجمهٔ تراژدی‌های یونانی و استقبال مخاطبان از ترجمه‌اش از نمایش‌نامه‌های آیسخولوس (۱۳۹۰[۲۲۲]) او را به ادامهٔ این کار مشتاق کرد.[۲۲۳]

از دیگر ترجمه‌های او همکاری با پروژهٔ نقد و بررسی نویسندگان و بنیان‌گذاران فرهنگ در قالب مجموعهٔ نسل قلم بود.[۲۲۴] کوثری که در قالب این پروژه جلد مربوط به ویلیام شکسپیر (جرمین گریر، ۱۳۷۶[۲۲۵]) را ترجمه کرده بود، دو دهه بعد به دلیل نیاز درونی شروع به خواندن شکسپیر به زبان انگلیسی و سپس ترجمهٔ ریچارد سوم (ویلیام شکسپیر، ۱۳۹۶[۲۲۶]) کرد چراکه با وجود اذعان به وجود دو ترجمهٔ — از نظر او — نسبتاً قابل‌قبول از رضا براهنی (۱۳۴۳[۲۲۷]) و میر شمس‌الدین ادیب‌سلطانی (۱۳۷۹[۲۲۸]) معتقد بود این نمایش‌نامه از آثار سنکایی شکسپیر است که در آن‌ها زبان نقش بزرگی دارد و او شیفتهٔ زبانِ تک‌گویی‌هایش شده و معتقد بود قادر به بازسازی آنچه او شکوه و زیبایی بی‌بدیل این زبان می‌داند، به زبانی‌ست که تا آن‌وقت به کار نرفته چراکه به باور او خواندن ترجمهٔ ادیب‌سلطانی بسیار دشوار است و اصولاً نمی‌توان آن را درست خواند، چه رسد به لذت‌بردن از زبان، از سویی زبان ترجمهٔ براهنی را نیز مناسب شکسپیر نمی‌داند.[۲۲۹]

داوری[ویرایش]

کوثری در دههٔ ۱۳۷۰[۲۳۰] در سه دوره داور کتاب سال ایران بوده[۲۳۱] و جز آن، داور دوره‌های دوم (۱۳۸۱)،[۲۳۲] سوم (۱۳۸۲)،[۲۳۳] پنجم (۱۳۸۴)[۲۳۴] و دهم (۱۳۸۹) جایزهٔ هوشنگ گلشیری،[۲۳۵] دوره‌های اول (۱۳۹۵)،[۲۳۶] دوم (۱۳۹۶)،[۲۳۷] سوم (۱۳۹۷)،[۲۳۸] چهارم (۱۳۹۹)[۲۳۹] و پنجم (۱۴۰۰) جایزهٔ ابوالحسن نجفی،[۲۴۰] دورهٔ چهارم (۱۳۹۷) جایزهٔ شعر احمد شاملو،[۲۴۱] دورهٔ اول (۱۳۸۳) جایزهٔ جهانی هنر و نیایش[۲۴۲] و جشنواره‌های ادبی منطقه‌ای دومین دورهٔ جایزهٔ ادبی اصفهان (اصفهان، ۱۳۸۳)،[۲۴۳] جایزهٔ سمر ویژهٔ داستان کوتاه (مشهد، ۱۳۸۳)[۲۴۴] و دومین جشنوارهٔ ملی داستان‌های ایرانی (مشهد، ۱۳۸۷).[۲۴۵] هرچند داوری جایزهٔ ابوالحسن نجفی بی‌حق‌الزحمه و بی‌چشم‌داشت مالی داوران است.[۲۴۶]

دیدگاه‌ها[ویرایش]

ترجمه[ویرایش]

عبدالله کوثری از مترجمان مطرح معاصر ایران است که نامش بدل به برند شده و مخاطب به اعتبار او و بی‌توجه به نام نویسنده آثارش را می‌خرد.[۲۴۷] ترجمه‌های او تاکنون برندهٔ کتاب سال ایران ۱۸ (۱۳۷۹)،[۲۴۸] ۲۲ (۱۳۸۳)[۲۴۹] و ۲۵ (۱۳۸۶)[۲۵۰] و شایستهٔ تقدیر ۳۵ (۱۳۹۶)[۲۵۱] و جایزهٔ ادبیات نمایشی ۷ (۱۳۹۲) در بخش نمایش‌نامه‌های ترجمه شده‌اند.[۲۵۲] او در پنجمین دورهٔ جایزهٔ مهتاب میرزایی (۱۳۹۰) برای ترجمهٔ مصاحبه با ماریو بارگاس یوسا مترجم برگزیدهٔ ۱۳۸۹ از نگاه مخاطبان فصل‌نامهٔ نگاه نو شد[۲۵۳] و در نظرسنجی «مترجم محبوب من» جشن ملی مترجمان در ۱۸ آبان ۱۳۹۷ در بخش مترجمان بالای ۵۰ سال، محبوب‌ترین مترجم از نظر مخاطبان.[۲۵۴] مترجمان و نویسندگانی نظیر منوچهر بدیعی، احمد پوری، مهدی غبرایی، اسدالله امرایی، احد علیقلیان، علی میرزایی، حسین معصومی همدانی، مصطفی ملکیان و علی‌اصغر محمدخانی ترجمه‌هایش را ستوده‌اند[۲۵۵] و علی خزاعی‌فر، سردبیر فصلنامهٔ مترجم، به دلیل وفاداری زیادش به متن اصلی و توأمان استفاده از ترکیبات و تعبیرات آشنا و فارسی، ترجمه‌هایش را از نمونه‌های خوب ترجمهٔ مدرن فارسی و از اکثر مترجمان ادبی معاصر برتر می‌داند.[۲۵۶]

به باور کوثری اثری که ترجمه می‌شود تعیین‌کنندهٔ شیوهٔ ترجمه است. از نظر او در فلسفه هر واژه اهمیتی بنیادین دارد و در نتیجه ترجمهٔ آثار فلسفی نیازمند دقت بیشتری‌ست، در حالی که در ادبیات با وجود اهمیت ساختار زبانی نویسنده، دست مترجم بازتر است و می‌تواند رها از قید واژگان در ترجمه دخالت‌های زیادی داشته باشد. او با این باور که مترجم باید سبک اثر را برگرداند را نادرست می‌داند چون به باور او سبک فقط در یک زبان معنی می‌دهد و با ترجمه به زبانی دیگر بی‌معنی می‌شود. به باور او این مترجم است که سبک را بازمی‌آفریند و تلاش می‌کند و امیدوار است که این سبک بازآفریده معادل همان سبک اصلی باشد.[۲۵۷] او در ترجمه نه معنای دقیق واژگان، بلکه طبف معنایی و حسی که از متن می‌گیرد را می‌نویسد، چون به باور او زبان ادبیات زبان حس است و چگونه‌گفتن مهم‌تر از چه‌گفتن. در نتیجه او تفاوت در ترجمه‌ها از یک متن را بر اساس تفاوت طیف معنایی، حسِ دریافتی و منش مترجم طبیعی می‌داند.[۲۵۸]

کوثری برخلاف ترجمهٔ زبان‌های اروپایی به هم که به باور او زمینهٔ اروپایی و عمدهٔ واژگانشان مشترکند، ترجمه به فارسی را نه صرفاً ترجمهٔ واژه‌ها، بلکه توأمان ترجمهٔ حالت، ضرب‌المثل، فرهنگ، آداب و رسومی می‌داند عمدتاً فاقد معادل فارسی و در نتیجه آن را ترجمهٔ فرهنگی به فرهنگ دیگر و شناساندن فرهنگ مغایر به اهل فرهنگ زبان فارسی و به همین دلیل کاری سخت. به باور او ترجمهٔ چیزهای سازگار با فرهنگ فارسی ضرورتی ندارد؛ ترجمهٔ تجربهٔ نادانسته‌هاست که ضروری‌ست. با این حال، از آن‌جا که به باور او ادبیات به‌طور کلی از انسان می‌گوید، هیچ ادبیاتی برای هیچ فرهنگی به‌طور مطلق غریبه و ناسازگار نیست.[۲۵۹]

کوثری با مخالفت با باور برخی که زبان فارسی را در حوزهٔ ترجمه فقیر می‌دانند، ترجمه به فارسی را مسئله‌ای دیرینه می‌داند و بسیاری از — به باور او — بهترین متون فارسی، از قرآن تا تاریخ بلعمی و کلیله و دمنه را ترجمه. به باور او ترجمه بر توان زبان فارسی افزوده[۲۶۰] و آن را غنی‌تر و متنوع‌تر کرده چراکه علاوه‌بر واردکردن مفاهیم جدید به تعاملات اجتماعی جامعهٔ ایران، مترجمان خلاق علاوه‌بر استفاده از ادبیات کلاسیک فارسی، برابرهایی متنوع ساخته و در حد توانشان روش‌های واژه‌سازی نوینی در پیش گرفته‌اند.[۲۶۱] به باور کوثری جز نویسندگان بزرگی مثل محمدعلی جمالزاده که به مخاطب فارسی‌نویسی می‌آموزد و هوشنگ گلشیری و محمود دولت‌آبادی که زبان، بخشی از نثر امروز فارسی ساختهٔ مترجمان خوب است چراکه با ترجمهٔ انبوهی آثار در زمینه‌های مختلف فلسفه، علوم اجتماعی و داستان بخش بزرگی از زبان ما را ساخته‌اند و به باور او حتی زبان روایت فارسی از ترجمه شکل گرفته‌است.[۲۶۲] او زبان فارسی درست معاصر را نوشته‌های بهرام بیضایی، احمد شاملو، جلال آل‌احمد، شاهرخ مسکوب، ابوالحسن نجفی و داریوش آشوری می‌داند، نه آنچه در روزنامه، تلویزیون و برخی تألیفات و ترجمه‌های — به باور او — سطحی و ضعیف می‌بینیم.[۲۶۳] کوثری مترجم را نویسنده می‌داند و نیازمند دانشی معادل دانش نویسنده‌ای به زبان فارسی، چراکه نویسندهٔ اثری که ترجمه می‌کند استاد زبان خود است.[۲۶۴] بر این اساس او مترجمان را سزاوار عضویت در تشکل صنفی نویسندگان می‌داند و تنها تشکل صنفی معتبر نویسندگان را کانون نویسندگان ایران.[۲۶۵]

به باور کوثری هر نویسنده‌ای به زبان خاص خود می‌رسد و مترجم ناچار به یافتن گوشه‌های ناپیدای زبان مادری خود است و در برخی آثار عمیق ناچار به کاوش در هزار سال زبان فارسی به دنبال معادلی مناسب. در نتیجه توجه به لایه‌های مختلف زبان فارسی و میراثش برای مترجمان ضروری‌ست.[۲۶۶]

کوثری با انتقاد از حداقلی‌کردن و کاستن زبان در برخی ترجمه‌ها به اسم امروزی‌بودن که از نظر او باعث مهجوریت واژه‌های کارآمد و زیبای فارسی و فقدان تنوع، نوآوری و واژه‌های جدید شده،[۲۶۷] مخالف این نظر است که در ادبیات نباید چندان از زبان امروز دور شد. به باور او زبانِ امروز وحی منزل نیست و لایهٔ مشخصی نیز ندارد چراکه هم صادق هدایت به زبان روز است، هم جلال آل‌احمد، هم احمد شاملو، هم فروغ فرخزاد، هم مهدی اخوان ثالث، هم تقی مدرسی در یَکُلیا و تنهایی او (۱۳۳۴[۲۶۸]) که یعنی اهل این زمانه در درک لایه‌های دیگر این زبان ناتوان نیستند. در نتیجه نمی‌توان همه‌چیز و آثار و حتی گفت‌وگوهای همهٔ برهه‌های زمانی، از تراژدی‌های یونان باستان تا ویلیام شکسپیر و گفت‌وگو در کاتدرال را با یک لایهٔ زبان روز ترجمه کرد. او معتقد است برای ترجمهٔ این آثار باید از گنجینهٔ ادبیات کلاسیک فارسی استفاده کرد ولی این زبان الگوی واحدی ندارد که بگوییم ابوالفضل بیهقی است یا عطار نیشابوری یا فردوسی یا دیگران؛ بلکه بسته به متن در ذهن مترجم ساخته می‌شود. در نتیجه، زبان تراژدی‌های یونان باستان نیز باید با ریچارد سوم متفاوت باشد، گرچه هردو طنینی غیرامروزی دارند. به باور او، با وجود اهمیت میراث ادبیات فارسی، این ذوقِ مترجم است که تشخیص می‌دهد برای یافتن جایگزین درست از کدام امکانات زبان بهره بگیرد.[۲۶۹]

به باور کوثری زبان محاوره صرفاً شکستن کلمات نیست، بلکه زبان اصطلاحات است؛ اصطلاحاتی که با توجه به شخصیت هر فرد متفاوت است. او اشکال عمده در برخی ترجمه‌ها را آشنایی مترجم تنها روی یک نوع زبان فارسی و ترجمهٔ تمام مکالمات به همان زبان می‌داند و معتقد است مترجم باید تفاوت زبان‌های گوناگون مناسب هر شخصیت را بداند و با دقت در زبان‌ها، اصطلاحات و واژه‌ها ترجمه کند.[۲۷۰]

کوثری با رد تعارض ذاتی میان زیبایی ترجمه یا وفاداری به متن اصلی، با اشاره به ترجمه‌هایی که از نظر او هم زیبایند، هم پرمعنا، با تشکیک در معنای وفاداری در ترجمه، ترجمهٔ واژه‌به‌واژه را بدترین نوع ترجمه می‌داند و ترجمهٔ وفادار را بازسازندهٔ منظور متن در زبان مقصد، بدون دخالت در جهان نویسنده. به نظر او تأثیر مترجم نه در مفهوم اثر، بلکه باید در متن و ارائه و بیان آن مفهوم باشد.[۲۷۱] به باور او با ترجمه درون‌مایه منتقل می‌شود، اما قالب نه؛ چراکه ترجمه عین متن اصلی نیست؛ عین متن اصلی، متن اصلی‌ست و خواهان خواندن عین متن باید آن را به زبان اصلی بخواند.[۲۷۲] با این حال او ترجمه را نه صرفاً انتقال مضمون و معنا، بلکه عرصهٔ آفرینش هنری و ادبی می‌داند[۲۷۳] و تشتّت میان مترجمان و منتقدان ترجمه را به دلیل ماهیت ترجمه و زبان و ترجمه را هنر و در نتیجه اثری خلاقه و چون خلاقیت وابسته به فردیت است، آفریده شبیه آفریدگارش خواهد بود. در نتیجه در ترجمهٔ متنی واحد توسط دو مترجم قابل و صالح، تفاوت‌ها فراوان است و ممکن است یکی پسندیدهٔ دیدگاه آکادمیک باشد و دیگری پسندیدهٔ دیدگاه ذوقی.[۲۷۴] او ترجمه‌آموزی خود و هم‌نسلانش را از طریق خواندن کتاب می‌داند و ذوقی، بی‌دانستن مفاهیم و تعاریف و نظریات ترجمه. در نتیجه با وجود تفاوت نگاه به ترجمه میان کوثری با خشایار دیهیمی یا رضا رضایی که تقریباً هم‌نسلند، در تمایز ترجمهٔ خوب از بد دلایلی مشابه خواهند داشت و بیشتر ذوقی تا بر اساس نظریه‌ای خاص.[۲۷۵]

کوثری با تأکید بر ضرورت ویرایش، آن را تلاشی برای اعتلا و تکمیل کار مترجم می‌داند و معتقد است اگر مترجم کار خود را خوب انجام دهد، ویراستار آگاه می‌تواند مکملش باشد. او رفع اشتباهات مترجم را ساده‌ترین سطح ویراستاری می‌داند و ویراستار کاردیده را رافع بسیاری از خلأهای ترجمه چراکه به باور او بعضی ترجمه‌ها فاقد آگاهی مورد نیاز مخاطبند و ویراستار یابنده و افزایندهٔ این آگاهی‌ها.[۲۷۶] با این حال، او با ویرایش اساسی ترجمه توسط ناشر مخالف است و معتقد است ناشری که ویراستاری خوب دارد باید ترجمهٔ با ویرایش اساسی را به نام ویراستارش منتشر کند. او انتشار به نام چنین مترجمی را خطایی بزرگ می‌داند چراکه شخصی را مترجم جا می‌زند که مترجم نیست در حالی که متن بدل به اثر ویراستار شده. در نتیجه‌اش مترجم دچار توهم می‌شود و تصور می‌کند مترجم است. به باور او چنین مترجمانی که به آستانهٔ ترجمهٔ ادبی نرسیده‌اند نمی‌توانند داور خوبی بر آثار خود باشند.[۲۷۷]

کوثری اعتقادی به ترجمهٔ آخرین و تازه‌ترین آثار ندارد و این باور که هرچه آخر آمده بهتر است را اشتباه و از مشکلات ادبیات در ایران می‌داند و ترجمهٔ آثاری، وَلو دمده، را به دلیل پایه‌بودنشان لازم می‌داند و امیدوار است بی‌شتاب‌زدگی مجموعهٔ کامل‌تری از ادبیات آمریکای لاتین ارائه بدهد.[۲۷۸] او معتقد است مترجمان بزرگی مثل محمد قاضی که آثار چندین فرهنگ مختلف را ترجمه کرده‌اند، اگر فقط آثار فرانسوی را ترجمه می‌کردند، هم‌اکنون ۷۰ کتاب ترجمه‌شدهٔ ادبیات فرانسه داشتیم. کوثری اما این نوع پراکنده‌کاری را نمی‌پسندد[۲۷۹] و پرش به حوزه‌های مختلف را برای مترجم متنوع ولی فاقد فرصت شناخت عمیق می‌داند[۲۸۰] و قصد کرده فقط در حوزهٔ آمریکای لاتین ترجمه کند. توصیهٔ شاهرخ مسکوب به او هم پرهیز از پراکنده‌کاری بود.[۲۸۱] کوثری با وجودی که هرگز با مسکوب دیدار نکرده ولی شیفته‌اش بود و مسکوب همکار خواهرش در سازمان برنامه و بودجه. این بود که با انتشار ترجمه‌اش از اورستیا (آیسخولوس، ۱۳۷۶[۲۸۲])، آن را برای مسکوب در پاریس فرستاد و او در پاسخش نوشت حالا که زبان تراژدی‌ها را یافته‌ای، مثل ما نیمه‌کاره رهایشان نکن؛ تمامشان را ترجمه کن.[۲۸۳] کوثری اما با وجود عشق به تراژدی یونانی و آرزوی همیشگی ترجمهٔ مجموعه‌ای از آن‌ها، به این دلیل ناشران بر اساس نیاز بازار کتاب چاپ می‌کنند و خودش با ترجمه زندگی می‌کند و برخلاف داستان، نمایش‌نامه خوب فروش نمی‌رود، به ناچار پس از این اثر، ترجمهٔ تراژدی‌ها را دنبال نکرد[۲۸۴] تا ۱۳۹۰ که با مجوزندادن به ترجمه‌هایش از رمان‌ها، با افزودن نمایش‌نامه‌های دیگر به اورستیا، مجموعه‌نمایش‌نامه‌های آیسخولوس[۲۸۵] را منتشر کرد و با استقبال مخاطبان از آن، به ادامهٔ این کار مشتاق شد.[۲۸۶]

کوثری که ترجمهٔ متون کهن به زبان کاملاً امروزی را فاقد شکوه، اصالت و تأثیر اثر اصلی و نتیجه‌اش را مضحک و باورنکردنی می‌داند، در ترجمهٔ این آثار با استفاده از واژگان و شیوهٔ بیان گذشته زبانی نزدیک به گفتار و نوشتار قدیم اما در حد قابل فهم برای خوانندهٔ امروزی می‌آفریند.[۲۸۷] او بیشتر دغدغهٔ زبان مناسب دارد و به اجرای ترجمه‌هایش نمی‌اندیشد.[۲۸۸] منتقدان اما سبک ترجمه‌های او از آثار نمایشی را پیرو یکی از دو سنت ادبی مخرب بنیادنهادهٔ میرزا حبیب اصفهانی می‌دانند: ترجمهٔ صرفاً ادیبانه و روایی متن نمایشی و در واقع تقلیلش به متنی خواندنی با استفاده از واژگان و عبارات متکلفانه و تأکید بر مضامین ادبی و توسل به ترفندهای سلیقه‌ای، ولی بدل‌شدن به اثری خنثی، ابتر و غیراجرایی.[۲۸۹]

کوثری که بیشتر از ادبیات آمریکای لاتین و از زبان واسط انگلیسی به فارسی ترجمه می‌کند[۲۹۰] و خود را نماد ترجمهٔ ادبیات از زبان واسط می‌داند،[۲۹۱] در واکنش به انتقاد به ازدست‌رفتن بخشی از تأثیر اصل اثر با ترجمه‌اش از زبان واسط برای ترجمهٔ آثار به زبان اسپانیایی آمریکای لاتین و پرتغالی برزیلی، ترجمه از زبان اصلی را بهتر می‌داند[۲۹۲] و می‌گوید به همین دلیل شعر ترجمه نمی‌کند چراکه اعتقادی به ترجمهٔ شعر از زبان دوم ندارد و چون خود اهل شعر است می‌داند ترجمهٔ شعر فرق می‌کند و در مرز بازآفرینی و بازسرایی است و گاه در ترجمه کاملاً عوض می‌شود و مدعی‌ست چون در ایران امکان آموزش زبان اسپانیایی نبود و کشورهای اسپانیایی‌زبان چنان گرفتار مشکلاتشان‌اند که در این زمینه اقدامی نمی‌کنند، امکان آموختنش را نداشته و چون این ادبیاتی‌ست که دوست دارد و چیزی‌ست که به دل خودش می‌نشیند و پیش از هر چیز برای دل خودش ترجمه می‌کند، خود را ناگزیر از ترجمه از زبان واسط می‌داند و تنها امیدوار است چون ترجمه‌هایش به نثرند افتشان در ترجمه از زبان واسط کم‌تر باشد.[۲۹۳] ولی مدعی‌ست اغلب ترجمه‌های انگلیسی آثاری که ترجمه کرده مورد تأیید نویسندگانشان بوده و معتقد است اگر قرار بود منتظر مترجمی مسلط به زبان اصلی آثار ادبیات جهان بمانیم تاکنون بسیاری از آثار مهم ادبیات جهان را نخوانده بودیم و به طعنه از این که «مترجمانی که آن زبان‌ها را بلدند، فرصت نکرده‌اند [این آثار] را ترجمه کنند و نشان بدهند مترجم قبلی تا چه حد و در کجا و چرا به اثر لطمه زده‌است»، متأسف است.[۲۹۴] با این حال، او «گزیدهٔ شعرهای جورج سفریس» (گیورگوس سفریس، ۱۳۸۹) را نیز ترجمه کرده و ترجمه‌اش از زبان واسط بوده[۲۹۵] و با این که آن را اولین گزیده از اشعار این شاعر به فارسی دانسته،[۲۹۶] چنین نیز نیست.[۲۹۷]

کوثری معتقد است دانشگاه به جای ترجمه «دربارهٔ ترجمه» آموزش می‌دهد چراکه ترجمه را زیرمجموعهٔ زبان می‌دانند و استادان این رشته در دانشگاه استاد زبان‌اند، نه مترجم.[۲۹۸] در حالی که به باور او ترجمه، مخصوصاً ترجمهٔ ادبی بیشتر کاری ذوقی‌ست و چندان قواعد علمی نمی‌پذیرد[۲۹۹] و از سویی ترجمه به فارسی در واقع آفرینش‌گری در زبان فارسی‌ست و در نتیجه زیرشاخهٔ زبان و ادبیات فارسی.[۳۰۰] او دانستن زبان را تنها یکی از شروط، ولی مهم‌ترین اصل را آشنایی با زبان فارسی می‌داند.[۳۰۱] به باور او در نتیجهٔ رویکرد کنونی به آموزش ترجمه، دانشجویان تئوری‌ها و نکاتی دربارهٔ ترجمه می‌آموزند اما عملِ ترجمه را نه. او با وجود اذعان به رابطهٔ اساسی ترجمه با زبان، اما نفس عمل ترجمه را ادبی می‌داند؛ یعنی مترجم باید به زبان فارسی بنگرد چون نهایتاً آفریده‌اش به فارسی‌ست. او کار عملی، شکل‌گیری علایق، ذوق، علاقه و دانش ادبی را لازمهٔ تربیت مترجم می‌داند و معتقد است خروجی دانشگاه در شرایط کنونی شاید ترجمه‌شناس و متخصص ترجمه باشد اما لزوماً مترجم نیست.[۳۰۲]

کوثری مخالف این باور است که چون نویسنده حرف خود را بهتر از دیگران می‌فهمد، بهتر از دیگران می‌تواند اثر خود را ترجمه کند؛ چراکه به باور او اندک‌اند نویسندگانی که زبان دوم را چنان بدانند که بتوانند به آن زبان بنویسند و بسیار کمترند نویسندگانی که آثار خود را ترجمه کرده‌اند؛ چراکه به باور او ترجمه خلاقیت است و هنر یا استعدادی خاص، متفاوت با خلاقیت بلاواسطهٔ نویسنده. به باور او خلاقیت در زبان دوم کمتر می‌شود و در نتیجه، نویسندهٔ خوب الزاماً مترجم خوبی نیست؛ چه اثر خودش باشد، چه دیگران.[۳۰۳]

کوثری معتقد است مترجم اهل مطالعه است و پیش از ترجمهٔ هر کتاب چند نقد معتبر درباره‌اش می‌خواند، نه کسی که کتاب فرستادهٔ پسرخاله‌اش از آمریکا را بی‌تحقیق ترجمه می‌کند.[۳۰۴] او خود برای ترجمهٔ هر کتاب دست‌کم سه کتاب می‌خواند[۳۰۵] و به عنوان مثال، برای دست‌یابی به زبان مناسب ترجمهٔ اورستیا (آیسخولوس، ۱۳۷۶[۳۰۶]) بخش یونان باستان تاریخ تمدن ویل دورانت را دوره کرد و چند ترجمهٔ انگلیسی را بررسید تا در نهایت ترجمهٔ منظوم گیلبرت موری (۱۹۲۸) راهگشایش بود.[۳۰۷] به باور کوثری مترجم ادبیات ابتدا باید کتاب را بخواند و اگر بر او اثر گذاشت و برانگیخته شد و احساس ضرورت کرد ترجمه‌اش کند زیرا فاصلهٔ حسی مانع دل‌دادن مترجم به متن می‌شود. به باور او این حس نه برای خواندن دیگران بلکه به دلیل برگرداندن اثر باید باشد تا مخاطب هم از آن لذت ببرد. او ترجمهٔ ادبی را نوعی بازآفرینی و کاری خلاقانه می‌داند و نیازمند عشق. با این حال بازار آن کتاب در سایر کشورها و واکنش خواننده به کتاب‌های پیشین نویسنده را نیز مهم می‌داند. با این حال معتقد است هر کتاب خوبی در فرهنگ ایرانی جا پیدا نمی‌کند. آثاری هستند که در زادگاهشان کلاسیک‌اند اما آمیختگی‌شان با ویژگی‌های فرهنگ و اقلیم و تاریخ و آداب و رسوم بومی ترجمه‌شان را نیازمند انبوهی پانوشت می‌کند که به باور او چنین‌خواندنی برای خوانندهٔ فارسی‌زبان لذت‌بخش نیست و به همین دلیل معتقد است نمی‌شود چنین کتابی را ترجمه کرد. به باور او کتاب باید بی‌زحمت زیاد با مخاطب ارتباط برقرار کند. معیار دیگر کوثری در انتخاب اثر برای ترجمه حداقل آسیبش از سانسور است. بر همین اساس او بر خواندن کامل اثر پیش از ترجمه توسط مترجم برای تصمیم‌گیری در امکان چاپش در ایران تأکید می‌کند.[۳۰۸] با این وجود اما انتشار ترجمه‌های کوثری نیز خالی از دردسر نیست، به طوری که ترجمهٔ رمان «باغ همسایه» (خوسه دونوسو، پاییز ۱۳۹۴[۳۰۹]) را که در ۱۳۸۵/۶/۱۹ شروع کرده[۳۱۰] و در ۱۳۸۶/۶/۱۷ به پایان برده بود،[۳۱۱] ناشر در ۱۳۸۸ برایش درخواست مجوز داد تا در نهایت در ۱۳۹۴/۶/۳۰ چاپ شد.[۳۱۲]

کوثری مخالف معادل‌سازی فرهنگستان زبان و ادب فارسی برای واژگان بیگانه است[۳۱۳] و معادل‌ساز این واژگان را در اولین مرحله مترجم می‌داند و معتقد است مترجم پیشنهاددهندهٔ این واژگان است و سپس فرهنگستان زبان و ادب فارسی می‌تواند این واژگان را غربال کند. با این حال او با تردید در صلاحیت فرهنگستان، معتقد است صلاحیت برخی از مترجمان به فارسی که به خاطر سلایقشان در فرهنگستان راه ندارند، بسیار بیشتر از بسیاری از اعضای کنونی آن‌جاست.[۳۱۴]

کوثری با انتقاد از تقلیل‌یافتن نقد ترجمه در ایران به یافتن اشتباه مترجم در ترجمهٔ یک واژه، با وجودی که آن را لازم می‌داند، اما معتقد است منتقد باید بیاموزد کلیت کار را بسنجد زیرا مترجم هم انسانی خطاپذیر است و ممکن است واژه‌ای را بد ببیند و اشتباه کند. به نظر او هرچند این خطا نیز عیب است، اما مهم توانایی مترجم در پاسخ‌گویی کلیت اثر متن اصلی و انتقال تأثیرش را به خوانندهٔ فارسی‌زبان است.[۳۱۵]

کوثری بازترجمهٔ آثار کلاسیک توسط هر نسل به زبان زمانه را اتفاقی معمول در تمام دنیا می‌داند چراکه ممکن است ترجمه‌ای قدیمی در عین روانی و شفافی نتوانسته باشد سبک اثر را منتقل کند[۳۱۶] ولی معتقد است این کار باید توسط مترجمان باسابقه و طراز اول انجام شود[۳۱۷] و مترجمان جدید باید علت ضرورت بازترجمه‌شان را توضیح دهند چراکه به باور او هر ترجمه یک پیشنهاد است چون در عرصهٔ ترجمه قطعیت نداریم. او با انتقاد از بازترجمه‌هایی که اصلاً جدید نیستند، بلکه بازنویسی ترجمه‌های گذشته، حتی بدون تغییر در زبان ترجمه‌اند با فارسی‌ای ضعیف‌تر که به باور او باعث کاهش فروش ترجمه‌های اصیل و پرشدن بازار از تولیدات تقلبی شده، اما معتقد است کسی حق ندارد به دیگری بگوید چه چیزی را ترجمه کند یا نکند و آن را بسته به انصاف و وجدان هنری و علمی فرد می‌داند که از خود بپرسد حق بازترجمهٔ اثری را دارد؟[۳۱۸]

کوثری ترجمهٔ هم‌زمان را دارای مزایا و آسیب‌هایی می‌داند؛ به باور او از سویی مخاطب را در مواجهه با چند ترجمهٔ مختلف از یک اثر به آزمایش و گزینش و — به باور او — انتخاب ترجمهٔ مترجم ماهرتر وامی‌دارد، از سویی به این دلیل که خرید ترجمهٔ مترجم مشهورتر ترجمه‌های دیگر را بی‌مخاطب می‌گذارد و عملاً ناشر برگشت مالی نخواهد داشت، سرمایهٔ نشر را به هدر می‌دهد که به باور او هیچ مترجمی از آن خوشحال نمی‌شود.[۳۱۹]

کوثری با تأیید آشفتگی وضعیت ترجمه به زبان فارسی، دیدگاه متناقضی در چگونگی مقابله با آن دارد. او که پیوستن به کپی‌رایت را با وجود جلوگیری از ترجمهٔ همزمان مفید،[۳۲۰] ولی به این دلیل که دارندهٔ کپی‌رایت لزوماً مترجم ماهری نیست، بی‌فایده می‌داند،[۳۲۱] مشکل مترجمان را نه در ناآشنایی با زبان مبدأ، بلکه در نافرهیختگی می‌داند و تنها راه مقابله با آن را ناشر و ویراستار،[۳۲۲] از سویی معتقد است این مشکل باید در خود جمع نویسندگان، مترجمان و خوانندگان[۳۲۳] و با ایجاد فیلتری قوی توسط اتحادیهٔ ناشران و مؤلفان برای جلوگیری از انتشار شتاب‌زدهٔ کتاب‌های بی‌کیفیت[۳۲۴] و رعایت اخلاق صنفی و حرفه‌ای حل شود،[۳۲۵] از سوی دیگر مخالف ایجاد هرگونه نظام مرجع دولتی یا غیردولتی برای ترجمه است چراکه معتقد است بر دیوان‌سالاری و هزینه می‌افزاید و تصمیم‌گیرندگانش بر اساس سلایق شخصی‌شان تصمیم می‌گیرند و به نام دلسوزی و مقابله با ابتذال مانع از انتشار بسیاری از کتاب‌ها می‌شوند. او با اعتقاد به مکانیزم عرضه و تقاضا، معتقد است مترجم باید در انتخاب آزاد باشد و با ارائهٔ ترجمه به بازار و خوانندگان با نوشتن نقد یا انعکاس مشکل به ناشر واکنش نشان دهند، چراکه کتاب بد را بی‌خواننده می‌داند و این را مهمترین صدمه به ناشر، مترجم یا نویسنده‌اش.[۳۲۶] با این حال، سال‌ها بعد، با شدت‌گرفتن وفور ترجمه‌های بد[۳۲۷] و کتاب‌سازی در دههٔ ۱۳۸۰[۳۲۸] و کاهش فروش ترجمه‌های اصیل و اشباع بازار از ترجمه‌های بد در دههٔ ۱۳۹۰[۳۲۹] به این باور رسید که وضعیت عرضه و تقاضا در بازار کتاب ایران نامطلوب است و متقاضی کم[۳۳۰] و بسیاری از ناشران نیز نه سواد دارند، نه انصاف،[۳۳۱] نه دغدغهٔ فرهنگی[۳۳۲] به طوری که کتاب بدل به کالا شده و ترجمه بدل به راه اشتغال فارغ‌التحصیلان بی‌کار دانشگاه.[۳۳۳]

شعر[ویرایش]

کوثری رویکرد خود و بسیاری از هم‌نسلانش به شعر به عنوان کار سیاسی و تصور وظیفه برای جنگیدن به این وسیله با نظام حاکم را اشتباه می‌داند زیرا به باور متأخرش شعر باید از درون انسان و انسانیت بجوشد.[۳۳۴] او شعر جوانی‌اش را نه ایدئولوژیک بلکه اجتماعی، بی‌تلاش برای رسیدن به شعر سیاسی خالص می‌داند و معتقد است شاعرِ آن دوران نمی‌توانست اجتماعی نباشد.[۳۳۵] با این حال، با انتقاد از نویسندگانی در دههٔ ۱۳۴۰ که با خواندن و نوشتن چند کتاب دربارهٔ همه‌چیز نظر می‌دادند و ادعای رهبری، پیشگویی جامعه و تاریخ‌دانی داشتند که به باور او بعدها معلوم شد اشتباه می‌کردند، آن را نشانهٔ فقر جامعه می‌داند که باعث شد کسانی که — به باور او — دانش و اطلاعات کافی نداشتند و اطلاعات‌شان متوسط بود، دربارهٔ همه‌چیز نظر بدهند که به باور او اغلب تأثیر مخرب داشت و از اشتباهات جامعه بود. او تنها نشانهٔ تأثیر کتاب بر جامعه را فروش و نقدهای نوشته بر آن می‌داند و از این که دیگر کمتر نویسنده‌ای دربارهٔ همه‌چیز نظر می‌دهد و به باورش نویسندگان فهمیده‌اند کارشان فرهنگی‌ست و فقط می‌نویسند و کسی هم از نویسنده انتظار تأثیرگذاری ندارد، ابراز رضایت می‌کند.[۳۳۶] با این حال، معتقد است یک پایهٔ شعر ایران شعر اجتماعی و سیاسی بود که با آرام‌شدن شرایط سیاسی کم‌رنگ شد و از شعر گرفته شد و از شعر تنها کمی عاطفه باقی ماند.[۳۳۷]

کوثری دهه‌های ۱۳۳۰ تا ۱۳۵۰ را دوران سلطه و سروری شعر در عرصهٔ ادبیات ایران می‌داند، به طوری که اهمیتی به شاعران می‌دادند به مترجمان نمی‌دادند. به باور او اما اکنون برعکس شده و شعر دیگر جایگاه نخست را در فضای فرهنگی ایران ندارد و در عوض مترجم مورد توجه قرار گرفته و آثار بسیاری به فارسی ترجمه می‌شوند؛ تغییری که به باور او تحولی بزرگ است و توجیهش سخت. به باور او شاید یکی از دلایلش پی‌بردن به ضعف‌های خود باشد و اشراف بر چیزهایی که نمی‌دانیم که برای دانستنشان راهی جز ترجمه نیست.[۳۳۸]

به باور کوثری میان شاعران نسل او و شاعران نسل امروز تفاوت بزرگی وجود دارد و گاه تلقی از شعر عوض شده. او علت این امر را گسستگی پیوندها و ناکامی نسل خود در انتقال تجربه‌های اصیلش به نسل جدید می‌داند و نگاه متفاوت هم‌نسلانی‌اش به شعر که با نسل جدید پیوند برقرار کرده‌اند.[۳۳۹] او معتقد است جامعهٔ ادبی ایران از دههٔ ۱۳۶۰ به بعد با هدایت برخی از هم‌نسلان یا از نسلِ پیش از خودش، مثل رضا براهنی و محمدرضا باطنی رو به نوعی سهل‌انگاری و آسان‌گیری آورده. او با وجودی که براهنی و باطنی را باسواد می‌داند و نقدهای براهنی را هم خوانده ولی او را نه شاعر خوبی می‌داند، نه نویسندهٔ خوبی. کوثری هم‌نظر با هوشنگ گلشیری با دموکراسی هنری و زبانی مخالف است و منتقد دیدگاه براهنی و باطنی به زبان. او رمان‌ها و اشعار پساانقلاب براهنی را به زبان کم‌توجه می‌داند و معتقد است شعر براهنی به مرحلهٔ انکار دستور زبان رسید و انکار زبان گذشتگان و بازتعریف شعر چراکه اصل شعر را چیز دیگری می‌دانند و معتقدند زبان احمد شاملو نگاه از بالاست، زبان مهدی اخوان ثالث باستان‌گرایانه، نالازم و خراسانی و تنها بر فروغ فرخزاد و سهراب سپهری تأکید می‌کنند و سرمشقشان انکار ضرورت زبان است[۳۴۰] و نظریه‌های به باور کوثری عجیب و غریب و توجیه‌گونهٔ مقابله با استبداد زبان.[۳۴۱] به باور کوثری تعریف شعر به عنوان هنر کلام از این نسل به بعد نفی شد و شعرهای دههٔ ۱۳۶۰ به بعد تنها چیزی که ندارند دغدغهٔ زبان است.[۳۴۲] به باور کوثری در گذشته اصل بر لزوم رسیدن شاعر به زبان و جهان خاص خود بود چنان‌که احمدرضا احمدی نگاه و جهانی خاص دارد، همین‌طور محمدعلی سپانلو یا منوچهر آتشی به طوری که با خواندن چند خطشان می‌توان فهمید شاعر کیست ولی به باور او شعرهای امروز چنین نیستند و ضرورتی نیز در آن نمی‌بینند و همه مشابه یکدیگرند به طوری که با برداشتن نام شاعر از رویشان انگار همه را یک نفر گفته.[۳۴۳]

به باور او مشکل دیگر شعر معاصر تلاش آگاهانه برای جهانی‌شدن است، حال آن که به باور او جهانی‌شدن آگاهانه نیست که مرحلهٔ خاصی از زندگی هنری کسی باشد؛ بلکه نویسنده یا شاعر اثر خود را می‌کند و در مرحله‌ای، جهان یا بخشی از جهان، از آثارش استقبال می‌کند. او نتیجهٔ دلهرهٔ جهانی‌نشدن که دغدغه بسیاری از نویسندگان ایران شده را فراموشی راه رفتهٔ خود، مخصوصاً در شعر می‌داند که باعث شده جور دیگری شعر بگوییم و فکر کنیم با این تصور که شعر متفاوت جهانی خواهد شد در حالی که به باور او منجر به شعرهای عجیب و غریبی شده، نفی‌کنندهٔ ارتباط با مخاطب؛ در حالی که به باور او شعر ناتوان از برقراری ارتباط با ملت خود، نه‌تنها جهانی نمی‌شود، بلکه کوچه‌ای هم نخواهد شد[۳۴۴] و همین علت دوری او از شعر امروز است. از نظر او این اشعار بیشتر شبیه ترجمهٔ بدی از شعر غربی‌ست. به همین دلیل کوثری از این شعر لذت زبانی نمی‌برد[۳۴۵] و شعر بسیاری از جوانان را درک نمی‌کند و از شعر امروز کمتر از گذشته می‌خواند و بیشتر به نثر نسل امروز گرایش دارد تا شعر امروز.[۳۴۶]

سانسور[ویرایش]

کوثری دیدگاه متناقضی دربارهٔ سانسور دارد. از سویی با آن مخالفت است و خواهان آزادی اندیشه، بیان و نشر[۳۴۷] و بهترین راه را انتشار آزادانهٔ کتاب می‌داند تا اگر کسی یا مأخذ و مرجعی با سند و مدرک مشخص کرد آن کتاب به شخص یا چیزی لطمه زده، ناشر، مترجم و مؤلف بنا بر قانون پاسخگو باشند.[۳۴۸] اما از سوی دیگر با محکومیت آداب بی‌قراری (یعقوب یادعلی، زمستان ۱۳۸۳[۳۴۹]) در دادگاه، این حکم را بی‌سابقه دانسته و مایهٔ تأسف و به ضرر اهل قلم و پیامی بد برای صنعت نشر ایران و آسیب و تضعیف بیش از پیش آن و محدودیت بیش‌تری بر کار کتاب.[۳۵۰] از سوی دیگر، وقتی در ۱۳۹۲ علی جنتی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در ابتدای فعالیت دولت یازدهم جمهوری اسلامی ایران از قصدش برای برداشتن ممیزی پیش از انتشار گفت، با وجود حمایت از این طرح، اذعان کرد که ناشران از آن استقبال نمی‌کنند چراکه به معنی انداختن این مسؤولیت به گردن ناشران خواهد بود.[۳۵۱]

کوثری معتقد است سانسور هیچگاه نمی‌تواند به شکل مدون و معقول اعمال شود چراکه به باور او مبنای آن شک در متن و محتوای آثار است ولی نگاه و تفکر هر ممیز و صادرکنندهٔ مجوزی با دیگری متفاوت است. او با اشاره تفاوت رویکرد دو بررس کتاب به دو ترجمهٔ متفاوت از کتابی مشابه از دو ناشر متفاوت، یکی انتشار با چند اصلاحیه و دیگری ردشدن، آن را نشانگر قانون‌بردارنبودن سانسور می‌داند و تدوین قانون مدون برای آن را ناممکن.[۳۵۲]

سبک زندگی[ویرایش]

کوثری امرار معاش با ترجمه را ممکن اما به خون جگر می‌داند و مشکلی درازمدت و وضع خود را به لطف تجدید چاپ ترجمه‌هایش مناسب‌تر از بسیاری از همکارانش که آثارشان در حد چاپ اول و دوم می‌ماند و در نتیجه به‌سختی امرار معاش می‌کنند.[۳۵۳]

کوثری از ساعت ۵ صبح که بیدار می‌شود، ۴ ساعت صبح ترجمه می‌کند،[۳۵۴] سپس استراحت می‌کند و دوباره از ساعت ۱۴ تا ۱۹ ترجمه می‌کند[۳۵۵] و از ساعت ۲۰ به بعد که خسته می‌شود هم فیلم می‌بیند.[۳۵۶] در کل در بدترین شرایط روزی ۶–۷ ساعت ترجمه می‌کند و معتقد است بیش از این هم نمی‌شود ترجمه کرد؛ چراکه کار سختی‌ست. او معتقد است اگر ساکن تهران بود به دلیل آشنایی‌ها و روابط نمی‌شد به این شکل کار کرد اما به دلیل روابط محدود در مشهد بهتر کار می‌کند. او برای ترجمه از فناوری‌های روز استفاده نمی‌کند و همچنان با خودنویس می‌نویسد و ترجمه می‌کند و به دلیل خط‌خوردگی خیلی کم، همان نسخهٔ اول دستنویس را هم به ناشر می‌دهد؛ ولی مقالاتی که برای مطبوعات می‌فرستد را تایپ می‌کند. در کتاب تاریخی‌ای که در ۱۳۹۷ ترجمه می‌کرد اما برای اولین بار با کامپیوتر کار کرد.[۳۵۷] کوثری معمولاً پیش از تحویل ترجمه‌اش به ناشر آن را برای خواندن به یکی-دو دوست اهل مطالعه ولی نامتخصص در ویراستاری می‌سپارد تا اگر مشکلی یافتند یادآور شوند.[۳۵۸]

خواندن برنامهٔ حذف‌نشدنی زندگی کوثریست. دقیقاً نمی‌داند در روز چه‌قدر کتاب می‌خواند اما در کل کاری بجز خواندن و نوشتن ندارد. او اشعار حافظ، سعدی و غزلیات مولانا را دوست دارد و از ده‌سالگی تاکنون همیشه می‌خواند. کتاب‌های تاریخی و آثار منثور عرفانی را نیز می‌خواند.[۳۵۹] همچنین سعی می‌کند داستان‌های معاصر ایران را نیز بخواند.[۳۶۰] از شعر امروز اما کمتر از گذشته می‌خواند و بیشتر به نثر نسل امروز گرایش دارد تا شعر امروز. کوثری که در گذشته بیشتر ادبیات داستانی و شعر می‌خواند در سال‌های اخیر بیشتر بر تاریخ تمرکز کرده؛ کتاب‌هایی که در طول این سال‌ها بوده‌اند ولی فرصت خواندنشان را نداشت و معتقد است در این سن فرصت مناسبی برای خواندنشان دارد. به باور او نمی‌توان فقط ادبیات خواند. او خواندن آثار دیگر، مخصوصاً تاریخ را ضروری می‌داند و یکی از کمبودهای اساسی در مطالعات جوانان را تاریخ. او معتقد است جوانان باید دست‌کم تاریخ ۱۵۰ سال اخیر ایران و وقایع مهم این دوره را بخوانند. به عنوان مثال برای نسل او محمدتقی پسیان، محمد خیابانی، میرزا کوچک خان جنگلی و محمد مصدق قهرمانانی بودند وطن‌پرست اما فدای سیاست‌های نادرست و اوضاع آشفتهٔ ایران شده‌اند و کاری کردند نه به نفع ایران بود، نه حاصلی برای مردم داشت؛ سر خودشان هم بر باد رفت. به باور او جوان امروزی می‌تواند با خواندن کتاب‌های جدید جایگاه واقعی اینان را بهتر از نسل او بشناسد تا اشتباهات نسل او را تکرار نکند.[۳۶۱]

کوثری دلیل محشوری بیشتر نسلش در مقابل نسل جدید با کتاب و ادبیات، جدا از عشق به مطالعه، محدودیت تفریحات در آن دوران می‌داند. یکی از تفریحات سینما بود و به باور او در آن دوران آن‌قدر فیلم خوب بود که در بدترین حالت هفته‌ای یکی-دو بار به سینما می‌رفتند. تفریح دیگر رادیو بود که معتقد است بعضی برنامه‌هایش، از جمله نمایشنامه‌های رادیویی، موسیقی خوب غربی و گل‌های جاویدان از بهترین آموزگاران بود و فعالان رادیویی آن دوران به‌گزین. به جز رادیو و سینما فقط کتاب می‌ماند. امروز اما خیلی چیزها جای کتاب را گرفته و نوع تفریحات هم عوض شده.[۳۶۲] به باور کوثری برخلاف باور عمومی، کمرونقی کتاب‌فروشی و صنعت نشر در ایران نه از سانسور بلکه کتاب‌نخوانی طبقهٔ متوسط است و فرهنگ‌گریزی به‌تمام‌معنایش.[۳۶۳]

کوثری که پیش از انقلاب ۱۳۵۷ ایران، در جوانی با عده‌ای از دوستانِ عمدتاً دبیرستانی‌اش دست‌کم هفته‌ای یک بار در کافه‌ای جمع می‌شدند، هرگز چندان در جمع روشنفکری نبود[۳۶۴] و جز با احمد شاملو و بعدها اسماعیل خویی ارتباط چندانی با دیگران نداشت و تنها گه‌گاه به کافه‌های روشنفکری آن دوران، مثل کافه مرمر و کافه فیروز در خیابان نادری می‌رفت،[۳۶۵] با مهاجرت به مشهد و کاهش روابطش، اکنون تنها گاهی با دوستان جوانش در کافه‌ای جمع می‌شوند و صحبت می‌کنند. با این حال، اهل پاتوق و کافه‌گردی نبوده و نیست و آن را اتلاف وقت می‌داند.[۳۶۶]

سیاست[ویرایش]

کوثری که در جوانی چپ‌گرا[۳۶۷] بود و اکنون خود را بیشتر به لیبرالیسم آیزایا برلین نزدیک می‌بیند،[۳۶۸] تولد و رشد روشن‌فکری در ایران را متأثر از انقلاب روسیه و فرانسه می‌داند و مونتاژ روشن‌فکری فرانسه و روسیه، مخصوصاً روسیه و چون نویسندگان این دو سرزمین در زمان زایش روشن‌فکری ضدسرمایه‌داری بودند و ستیزنده با نظم موجود، اکثر نویسنده-روشن‌فکران برجستهٔ ایران نیز ضدسرمایه‌داری شدند و با نظم موجود درگیر، با این تفاوت که برخلاف روشن‌فکران غربی، روشن‌فکران ایرانی بیشتر بر پایهٔ هیجان و عاطفه نوشته، رفتار کرده و عمداً یا سهواً تفکر را نادیده گرفته‌اند.[۳۶۹] به باور کوثری ایرانیان در نیمهٔ عصر ناصری زمانی وارد این حرکت شده و با لیبرالیسم از سویی و سوسیال دموکراسی از سوی دیگر آشنا شدند که جریانش در جهان غرب چنان شتابی گرفته بود که هر بیست سال اندیشه و مکتبی جدید می‌آمد ولی تا می‌خواستیم همراهش شویم، دستخوش حوادث می‌شدیم و در نتیجه تأملی نکردیم و مارکسیست ایرانی کارل مارکس نخواند چون وقت می‌بُرد و او می‌خواست عمل کند. او شهرت ناگهانی علی شریعتی و بدل‌شدنش به متفکر را به دلیل بازگویی حرف‌های ناتازهٔ هزار سال پیش و مخلوط‌کردنشان با مباحث جدید و در قالب حرف‌های نوآورانه می‌داند و نشانی از لغزش روشن‌فکر ایرانی بر سطح؛[۳۷۰] چراکه او این که انسان شرقی بر مبنای تئوری‌های غربی موضوعی را در جامعه خود بررسد طرح یک نظر جدید نمی‌داند و معتقد است دسترسی و آگاهی از اطلاعات به معنای جاافتادن آن علم در یک جغرافیا نیست، بلکه مهم میزان درونی‌شدن آن مفهوم ایجادشده در غرب ایجاد است.[۳۷۱] به باور او روشن‌فکر ایرانی در طول تاریخ به این دلیل که همیشه در میانهٔ حوادث مختلف بوده وقت نکرده حرف‌های هزار سال پیش را بخواند و به خود بیندیشد و بدون دیدن درستِ مسیر، فقط دویده و وقتی با فروکش امواج سیاسی به خود اندیشیده، به سوی عرفان و تصوف رفته.[۳۷۲]

کوثری با اشاره به تنگاتنگی رابطهٔ ادبیات آمریکای لاتین با تاریخ و سیاست، معتقد است در برهه‌ای از تاریخ ایران، یعنی دوره‌های جنبش مشروطه و نهضت ملی‌شدن نفت، به‌نوعی چنین وظیفه‌ای بر عهدهٔ ادبیات ایران نیز گذاشته شد؛ در جنبش مشروطه در غیابِ احزاب و نهادهای مدنی و فقدان تحلیل و درک درست از سیاست و تاریخ، در هنگامهٔ غلیان ناسیونالیسمی داغ اما — به باور کوثری — ناپخته، بدون تحلیل درستی از تاریخ و تنها با استناد به شعر، وثوق‌الدوله بر اساس شعر میرزاده عشقی داوری می‌شد. او نتیجهٔ چنین رویکردی در آن دوره را شکل‌گیری ادبیاتی ناپخته می‌داند که بیش از هر چیز جوشش هیجان و عاطفه است؛ در حالی که رمان تنها متکی بر عواطف نیست.[۳۷۳]

به باور کوثری دیکتاتوری نه موضوعی فردی و هویتی بلکه اجتماعی‌ست و دیکتاتور مخلوق مقتضیات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی زمان خود و مقاطع خاص تاریخی و روزگار آشوب و هرج‌ومرج که در غیاب نهادهای دموکراتیک، قدرت را به دست می‌گیرد؛ فردی ریسک‌پذیر، جدی و قاطع که در راستای هدفش دست به هر کاری می‌زند و از خطرات بزرگ نمی‌هراسد. به باور او وقتی جامعه نتواند مشکلات اساسی‌اش را از طریق مسالمت‌آمیز و دموکراتیک حل کند احتمال بروز دیکتاتوری زیاد می‌شود. به باور او دیکتاتورها گرچه خشن و گاه اهل سوءاستفاده از قدرتند، اما بر اساس مقتضیات زمانه‌شان خدمات زیادی به کشورهایشان داشته‌اند و به همین دلیل در آغاز محبوبند و در ادامه اطرافیانشان تصویری پرابهت از آن‌ها می‌سازند و جامعه باور می‌کند و دیکتاتور را به مقامی می‌رساند که باید نیایشش بکند. با این حال، به باور او در جهان سوم در بسیاری موارد منافع قدرت بیگانه هم در قدرت‌گرفتن دیکتاتور دخیل است.[۳۷۴]

کوثری کودتای ۲۸ مرداد را داغی می‌داند که نسل او نمی‌توانست فراموش کند.[۳۷۵] با این که او در آن سال تنها هفت سال داشت و چیز درستی از آن واقعه درنیافت اما چند سال بعد از خلال تصاویر تیرباران‌ها در روزنامه‌ها و مواجهه با مصدقیها و توده‌ای‌ها در کوچه چیزهایی فهمید[۳۷۶] و شناخت تاریخ معاصر با مطالعهٔ آثاری نظیر انقلاب بی‌رنگ (سیدعلی آذری، ۱۳۲۸[۳۷۷]) در ۱۳۴۱ تأثیر بسیار بر او گذاشت[۳۷۸] و رفته‌رفته آگاهی تلخ و گریزناپذیر از جهان در جانش نشست و همچون هم‌نسلانش از همان روزها ذهنیتی اجتماعی یافت.[۳۷۹] در نتیجه، با وجودی که فعالیت سیاسی به معنای دقیق کلمه نداشت، مخالف دیکتاتوری دودمان پهلوی بود و فاصلهٔ زیاد طبقاتی و ابتذالی که با سرازیرشدن پول نفت به ایران با بحران نفتی سال ۱۹۷۳ شدت گرفت. از سویی تاریخ خوانده بود و معتقد به نهضت ملی‌شدن نفت بود و استقرار مشروطهٔ واقعی مورد نظر مصدق. در نتیجه او نیز مثل اکثر روشن‌فکران خواهان انقلاب بود اما به باور او طبیعی‌ست که هرکس از ظن خود یار انقلاب اسلامی ایران شده بود. او معتقد است آنچه از ۱۳۵۸ به بعد پیش آمد انحصارطلبی‌ای بود که هم‌فکرانش تصورش را نمی‌کردند.[۳۸۰]

کوثری معتقد است همفکران نسل او در جریان پساانقلاب آسیب زیادی دیدند چون از شغل‌های دولتی کنار گذاشته شدند و در نتیجه همه‌شان، مخصوصاً اهل قلم دوران بدی را گذرانده‌اند که نه امنیت شغلی داشتند، نه در سال‌های جنگ ایران و عراق کتابی منتشر می‌شد.[۳۸۱] او دههٔ ۱۳۶۰ را تلخ‌ترین سال‌های عمر خود و هم‌نسلانش می‌داند؛ چه به دلیل مصائب جنگ و مرگ بسیاری از جوانان، چه حوادث و پراکندگی‌ها و فضای پرتشنج داخلی؛ فضایی کاملاً متفاوت با تصوراتش از وضعیت پساانقلابی کشور.[۳۸۲]

فعالیت‌های اجتماعی[ویرایش]

کوثری در ۱۳۷۳/۷/۲۵ از امضاکنندگان بیانیهٔ ۱۳۴ نویسنده بود که خواهان آزادی اندیشه، بیان و نشر شده و به سانسور اعتراض کردند و حضور صنفی خود به عنوان کانون نویسندگان ایران را اعلام.[۳۸۳]

او همچنین در ۱۳۹۲/۶/۶ از امضاکنندگان نامهٔ ۲۴۷ هنرمند در اعتراض به تغییر کاربری «خانه‌باغ بدیع‌الحکما» و «باغ ذوالریاستین» همدان بود.[۳۸۴]

او همچنین در ۱۳۹۴/۱۱/۱۰ از امضاکنندگان نامهٔ جمعی از اهل قلم ایران در اعتراض به دانلود رایگان غیرقانونی کتاب در ایران با انتقاد از ادعاهای سوسیالیستی، رویکرد اشتراکی، مبارزه با سرمایه‌داری بود.[۳۸۵]

او همچنین در ۱۴۰۱/۸/۳۰ از امضاکنندگان نامهٔ ۲۵۰ مترجم ایران در حمایت از خیزش ۱۴۰۱ ایران و علیه سانسور بود که علاوه‌بر اعلام قصد برای انتشار بدون سانسور کتاب‌های ممنوعه، آزادی فوری و بی‌قید و شرط همهٔ زندانیان سیاسی را حقی دانستند که اگر احقاق نشود، به هر قیمتی ستانده خواهد شد؛ همچنان که حق آزادی اندیشه و بیان، آزادی اجتماع و حق آزادی انتخاب حکومت دموکراتیک برای ایران.[۳۸۶]

حواشی[ویرایش]

در ۱۳۸۷/۱۲/۱۲ عبدالله کوثری خبر از کلاه‌برداری فردی داد که در چند ماه منتهی به این تاریخ با معرفی خود به جای او با مترجمان، مؤلفان و ناشران تماس می‌گرفت و از آن‌ها می‌خواست کتاب‌هایشان را برای تماس‌گیرنده بفرستند.[۳۸۷]

کتاب‌شناسی[ویرایش]

از برای کوثری آثاری چند در زمینه‌های ترجمه و ویراستاری گزارش شده‌است. در موضوع خود او نیز امیر نادری با همکار یعلی خزاعی‌فر کتابی را با عنوان «حدیث دوست: هدیهٔ دوستان به عبدالله کوثری در هفتادسالگی او» تهیه کردند که در موسسه خانه کتاب به چاپ رسیده‌است.[۳۸۸] چند اثر او در شعر عبارتند از «با آن سوار سرخ»، «در سوگ آن سواران»، «چشم‌های کرمان» و «دریای موج‌خیزم » و...

پانویس[ویرایش]

  1. چگونه مترجم شد.
  2. غلامی، میراث زبان من از شاملوست.
  3. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد.
  4. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد (در ۱۳۸۵/۱۲/۱۵ می‌گوید درست بیست سال است ساکن مشهد است).
  5. اعلم، ادبیات و آنچه تاریخ نمی‌گوید.
  6. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  7. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  8. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  9. برندگان جایزهٔ گلشیری اعلام شدند.
  10. برگزیدگان پنجمین دورهٔ جایزهٔ گلشیری.
  11. برندگان جایزهٔ گلشیری معرفی شدند.
  12. مرتضوی، نجفی قریحهٔ داستان‌نویسی گلشیری را تشخیص داد.
  13. کتاب سال با سایر جایزه‌ها فرقی ندارد.
  14. مروری بر مترجمان معاصر ایران.
  15. کتاب‌های برگزیدهٔ سال معرفی شدند.
  16. برگزیدگان بیست‌ودومین دورهٔ کتاب سال.
  17. برگزیدگان بیست‌وپنجمین دوره کتاب سال.
  18. صادقی، برگزیدگان کتاب سال.
  19. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  20. مترجم محبوب من.
  21. ترجمهٔ تازه‌ای از عبدالله کوثری منتشر شد.
  22. چگونه مترجم شد.
  23. غلامی، میراث زبان من از شاملوست.
  24. چگونه مترجم شد.
  25. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد.
  26. غلامی، میراث زبان من از شاملوست.
  27. دوما، کنت مونت‌کریستو.
  28. سرلک، دنبال فرهنگ نمی‌رویم.
  29. روایت عبدالله کوثری از تابستان‌های نوجوانی‌اش.
  30. غلامی، میراث زبان من از شاملوست.
  31. جزایری، زبان فارسی آثار بیضایی و شاملوست.
  32. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  33. غلامی، میراث زبان من از شاملوست.
  34. چگونه مترجم شد.
  35. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد.
  36. چگونه مترجم شد.
  37. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  38. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد.
  39. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  40. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد.
  41. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  42. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  43. فرخزاد، تولدی دیگر.
  44. چگونه مترجم شد.
  45. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  46. چگونه مترجم شد.
  47. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  48. جزایری، زبان فارسی آثار بیضایی و شاملوست.
  49. پیرعلی، مترجمان، زبان‌آموزان امروز.
  50. چگونه مترجم شد.
  51. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  52. چگونه مترجم شد.
  53. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  54. ترجمهٔ تازه‌ای از عبدالله کوثری منتشر شد.
  55. چگونه مترجم شد.
  56. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  57. چگونه مترجم شد.
  58. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  59. غلامی، میراث زبان من از شاملوست.
  60. کوثری، زبانی متفاوت برای ترجمهٔ رمان.
  61. غلامی، میراث زبان من از شاملوست.
  62. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد.
  63. چگونه مترجم شد.
  64. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد.
  65. چگونه مترجم شد.
  66. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد.
  67. کوثری، «مقدمه»، گزیدهٔ شعرها، ۱۰.
  68. کوثری، «مقدمه»، گزیدهٔ شعرها، ۱۰.
  69. نادرپور، دختر جام.
  70. کوثری، «مقدمه»، گزیدهٔ شعرها، ۱۱.
  71. کوثری، «مقدمه»، گزیدهٔ شعرها، ۱۲.
  72. کوثری، رمزی از آن خوش‌حال‌ها، ۶۶.
  73. غلامی، میراث زبان من از شاملوست (کوثری: یکی از اقوامِ نازنین ما که توده‌ای بود با سایه دوستی صمیمانه داشت و این مرد از بچگی مرا خیلی دوست داشت. شعرهایم را می‌بردم پیشش. هفده‌ساله که شدم گفت: فلانی، شعرهای تو را دیگر باید یک شاعر ببیند. گفتم: آقا، من کسی را از شاعران نمی‌شناسم، رویم نمی‌شود پیش کسی بروم. گفت: من می‌شناسم. هوشنگ ابتهاج رفیق من است. دفتر وکالتش در خیابان بهار، کمی بالاتر از خیابان شاه‌رضا بود. زنگ زد که ابتهاج روز دوشنبه می‌آید این‌جا، دفتر تو را هم دادم بهش. ابتهاج آن‌روزها حدود چهل سال داشت. آمد، خوش‌تیپ و شیک. خیلی هم به من اظهار لطف کرد. قرار شد هر دو هفته دوشنبه‌ها بروم خانهٔ ابتهاج در خیابان حقوقی، همان‌جا که بعدها دفتر زهرایی نشر کارنامه شد. بار اول که رفتم دفتر زهرایی مات مانده بودم، گفت: چه‌ت شد؟ گفتم: خاطرهٔ ابتهاج. من هفده‌ساله بودم که می‌نشستم آن گوشه، روبه‌روی ابتهاج و خانم ابتهاج برای من قهوه می‌آورد. اولین بار من قهوه را خانهٔ ابتهاج خورده بودم. من دو سال می‌رفتم خانهٔ ابتهاج. دورهٔ بسیار خوبی هم بود.).
  74. کوثری، «مقدمه»، گزیدهٔ شعرها، ۱۴.
  75. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  76. کوثری، «مقدمه»، گزیدهٔ شعرها، ۱۶.
  77. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  78. کوثری، «مقدمه»، گزیدهٔ شعرها، ۱۶.
  79. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  80. غلامی، میراث زبان من از شاملوست.
  81. کوثری، «مقدمه»، گزیدهٔ شعرها، ۱۶.
  82. سپاسگزار، ما باید واقعیت خودمان را بگوییم.
  83. شاملو، آیدا در آینه.
  84. کوثری، «مقدمه»، گزیدهٔ شعرها، ۱۵ (کوثری: هنوز آن روز را به یاد دارم که وقت غروب با یکی از دوستان از دبیرستان البرز که درآمدیم پیاده به میدان مخبرالدوله رفتیم و آنجا پشت شیشه‌های کتابفروشی نیل کتاب آیدا در آینه را دیدم، کتابی با جلد سیاه و نقش نیمرخی که با رنگ زرد بر آن چاپ شده بود. کتاب را خریدیم و پیاده بازگشتیم. در نیمه‌های خیابان شاه‌رضا من دیگر طاقت از کف دادم و کتاب را بازکردم [و با خواندن بند اول «به یک جمجمه»] بی‌اختیار دست رفیقم را گرفتم و گفتم بنشینیم. بر نیمکتی در پیاده‌رو نشستیم و من بلندبلند شعرها را یکی پس از دیگری خواندم. شعری دیگر، جهانی دیگر بر من گشوده شد. همهٔ آنچه خوانده بودم یک‌باره از ذهن من گریخت و جای به این صدای تازه وانهاد.).
  85. کوثری، «مقدمه»، گزیدهٔ شعرها، ۱۵.
  86. کوثری، «مقدمه»، گزیدهٔ شعرها، ۱۶.
  87. احمدی، روزنامهٔ شیشه‌ای.
  88. احمدی، وقت خوب مصائب.
  89. سپاسگزار، ما باید واقعیت خودمان را بگوییم.
  90. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  91. سپاسگزار، ما باید واقعیت خودمان را بگوییم.
  92. جواهری گیلانی، تاریخ تحلیلی شعر نو، ۳:‎ ۳۸۵.
  93. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  94. کوثری، «مقدمه»، گزیدهٔ شعرها، ۱۶.
  95. غلامی، میراث زبان من از شاملوست.
  96. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  97. غلامی، میراث زبان من از شاملوست.
  98. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  99. کوثری، «مقدمه»، گزیدهٔ شعرها، ۱۶.
  100. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  101. جواهری گیلانی، تاریخ تحلیلی شعر نو، ۳:‎ ۵۷۶–۵۷۸ (این برنامه در ۲۴–۲۸ شهریور ۱۳۴۷ در باشگاه کارمندان شهرداری تهران، واقع در خیابان خانقاه، مقابل هنرستان دختران برگزار شد).
  102. کوثری، از پنجره به شهرِ هُرم‌ها.
  103. خرمشاهی، نقد کتاب.
  104. جواهری گیلانی، تاریخ تحلیلی شعر نو، ۴:‎ ۳۲۷.
  105. جواهری گیلانی، تاریخ تحلیلی شعر نو، ۴:‎ ۳۴۹.
  106. کوثری، «مقدمه»، گزیدهٔ شعرها، ۱۶.
  107. جواهری گیلانی، تاریخ تحلیلی شعر نو، ۴:‎ ۵۲۹.
  108. کوثری، با آن سوار سرخ.
  109. قاضی‌مرادی، آن سوار سرخ به بی‌راهه می‌رود.
  110. کوثری، «مقدمه»، گزیدهٔ شعرها، ۱۶.
  111. غلامی، میراث زبان من از شاملوست.
  112. کوثری، «مقدمه»، گزیدهٔ شعرها، ۱۶.
  113. کوثری، «مقدمه»، گزیدهٔ شعرها، ۱۷.
  114. کوثری، «مقدمه»، گزیدهٔ شعرها، ۹.
  115. جزایری، زبان فارسی آثار بیضایی و شاملوست.
  116. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  117. چگونه مترجم شد.
  118. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  119. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد.
  120. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  121. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد.
  122. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  123. چگونه مترجم شد.
  124. یادی از محمد قاضی.
  125. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد.
  126. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  127. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد.
  128. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  129. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد.
  130. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  131. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد.
  132. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  133. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  134. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد.
  135. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  136. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد.
  137. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  138. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد.
  139. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  140. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد.
  141. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  142. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد.
  143. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  144. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد.
  145. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  146. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد.
  147. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  148. جشن ۱۷سالگی «مترجم» برگزار شد.
  149. ناممکنی انتشار نشریات خاص بدون حمایت مالی.
  150. وظیفهٔ نویستنده فقط نوشتن است.
  151. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد (کوثری به تقریب می‌گوید در ۱۳۶۲ یا ۱۳۶۳ پیشنهاد همکاری گرفت ولی از آن‌جا که فرامرزی در ۱۳۶۳–۱۳۶۴ سرویراستار ایران‌یاد و دایرةالمعارف تاریخ جهان بود یعنی بازهٔ فعالیت کوثری در این بازه بود).
  152. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد.
  153. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  154. برودین و دیگران، راز آشکار.
  155. جزایری، زبان فارسی آثار بیضایی و شاملوست.
  156. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد.
  157. زگرس و برشت، محاکمهٔ ژان‌دارک در روان.
  158. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  159. هابسبام، صنعت و امپراتوری.
  160. هابسبام، صنعت و امپراتوری.
  161. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد.
  162. هابسبام، صنعت و امپراتوری.
  163. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  164. نیزان، آنتوان بلوایه.
  165. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  166. غلامی، میراث زبان من از شاملوست.
  167. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  168. نیزان، آنتوان بلوایه.
  169. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  170. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد.
  171. کارپانتیه، انفجار در کلیسای جامع.
  172. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  173. کوثری، چیز تازه‌ای برای ما.
  174. غلامی، میراث زبان من از شاملوست.
  175. کوثری، چیز تازه‌ای برای ما.
  176. غلامی، میراث زبان من از شاملوست.
  177. کوثری، چیز تازه‌ای برای ما.
  178. چگونه مترجم شد.
  179. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  180. فوئنتس، آئورا.
  181. غلامی، میراث زبان من از شاملوست.
  182. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  183. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  184. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد.
  185. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  186. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد.
  187. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  188. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد.
  189. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  190. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد.
  191. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد (در ۱۳۸۵/۱۲/۱۵ می‌گوید درست بیست سال است ساکن مشهد است).
  192. بیومونت، بلیک و واگ‌استاف، خاورمیانه.
  193. هیسکت، گسترش اسلام در غرب آفریقا.
  194. غلامی، میراث زبان من از شاملوست.
  195. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد.
  196. غلامی، میراث زبان من از شاملوست.
  197. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد.
  198. غلامی، میراث زبان من از شاملوست.
  199. بورخس و دیگران، گفت و شنودی با بورخس.
  200. دارابیان، او کودتاگر شعر خراسان است (محمدباقر کلاهی‌اهری در مصاحبه نام ناشر را «نیما» می‌گوید ولی «گفت‌وگو در کاتدرال» به ترجمهٔ کوثری و «باغی در منقار بلبل» سرودهٔ کلاهی در هردو در ۱۳۷۰ در «نشر نما» منتشر شده‌اند. با این حال، با توجه به دیگر آثار کوثری در «نشر نیما»، به نظر این نام درست است).
  201. غلامی، میراث زبان من از شاملوست.
  202. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  203. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد.
  204. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  205. ماندر، مایرز و وال، دورهٔ کامل علم اقتصاد.
  206. غلامی، میراث زبان من از شاملوست.
  207. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  208. غلامی، میراث زبان من از شاملوست.
  209. بارگاس یوسا، گفت‌وگو در کاتدرال.
  210. فوئنتس، پوست‌انداختن.
  211. غلامی، میراث زبان من از شاملوست.
  212. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  213. کاظم‌خواه، مشکل نسل فعلی مترجمان.
  214. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد.
  215. کاظم‌خواه، مشکل نسل فعلی مترجمان.
  216. خزاعی‌فر و اسماعیلی، هم‌دلی با نویسنده، ۱۷.
  217. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد.
  218. کاظم‌خواه، مشکل نسل فعلی مترجمان.
  219. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد.
  220. کاظم‌خواه، مشکل نسل فعلی مترجمان.
  221. غلامی، میراث زبان من از شاملوست.
  222. آیسخولوس، آیسخولوس: مجموعهٔ آثار.
  223. ۶۶سالگی عبدالله کوثری.
  224. کاظم‌خواه، مشکل نسل فعلی مترجمان.
  225. گریر، شکسپیر.
  226. شکسپیر، ریچارد سوم.
  227. شکسپیر، ریچارد سوم.
  228. شکسپیر، ریچارد سوم.
  229. غلامی، میراث زبان من از شاملوست.
  230. کتاب سال با سایر جایزه‌ها فرقی ندارد.
  231. حذف پرمخاطب‌ترین بخش کتاب سال.
  232. برندگان جایزهٔ گلشیری اعلام شدند.
  233. برندگان سومین دورهٔ جایزهٔ گلشیری.
  234. برگزیدگان پنجمین دورهٔ جایزهٔ گلشیری.
  235. برندگان جایزهٔ گلشیری معرفی شدند.
  236. گزارش اهدای جایزهٔ ابوالحسن نجفی.
  237. مرتضوی، نجفی قریحهٔ داستان‌نویسی گلشیری را تشخیص داد.
  238. وفایی، معرفی نامزدهای نهایی جایزهٔ ابوالحسن نجفی.
  239. ولی‌پور، انتشار فراخوان جایزهٔ «ابوالحسن نجفی».
  240. فراخوان جایزهٔ «ابوالحسن نجفی».
  241. برگزیدهٔ جایزهٔ شعر «شاملو» معرفی شد.
  242. دیده‌ور، در وادی ادبیات داستانی.
  243. دیده‌ور، در وادی ادبیات.
  244. برگزیدگان جشنوارهٔ ادبی جایزهٔ سمر.
  245. پایان دومین جشنوارهٔ داستان‌های ایرانی.
  246. در مسائل فرهنگی بودجه کارساز نیست.
  247. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  248. کتاب‌های برگزیدهٔ سال معرفی شدند.
  249. برگزیدگان بیست‌ودومین دورهٔ کتاب سال.
  250. برگزیدگان بیست‌وپنجمین دوره کتاب سال.
  251. صادقی، برگزیدگان کتاب سال.
  252. معرفی برگزیدگان جایزهٔ ادبیات نمایشی.
  253. مراسم پایانی جایزهٔ «مهتاب میرزایی» برپا شد.
  254. مترجم محبوب من.
  255. بزرگترین آفت جامعهٔ ما تک‌آوایی است.
  256. فارسی ترجمه‌زدهٔ مترجمان جدید.
  257. فرنگی، کوثری: زبان، مهم‌ترین عنصر در فلسفه.
  258. ترجمهٔ واقعیت‌های غیرقابل باور.
  259. کاظم‌خواه، مشکل نسل فعلی مترجمان.
  260. جزایری، زبان فارسی آثار بیضایی و شاملوست.
  261. مراسم پایانی جایزهٔ «مهتاب میرزایی» برپا شد.
  262. پیرعلی، مترجمان، زبان‌آموزان امروز.
  263. جزایری، زبان فارسی آثار بیضایی و شاملوست.
  264. هر کسی رسم‌الخطی به‌وجود آورده.
  265. دخالت سلیقه در انتخاب اعضای فرهنگستان زبان.
  266. مترجم ناچار است.
  267. مراسم پایانی جایزهٔ «مهتاب میرزایی» برپا شد.
  268. مدرسی، یکلیا و تنهایی او.
  269. غلامی، میراث زبان من از شاملوست.
  270. «گفت‌وگو در کاتدرال» یوسا نقد شد.
  271. دخالت سلیقه در انتخاب اعضای فرهنگستان زبان.
  272. چطور با کلمه‌های خارجی پرواز می‌کنیم؟.
  273. مراسم پایانی جایزهٔ «مهتاب میرزایی» برپا شد.
  274. خزاعی‌فر و اسماعیلی، هم‌دلی با نویسنده، ۱۳.
  275. خزاعی‌فر و اسماعیلی، هم‌دلی با نویسنده، ۱۵.
  276. هر کسی رسم‌الخطی به‌وجود آورده.
  277. خزاعی‌فر و اسماعیلی، هم‌دلی با نویسنده، ۲۱.
  278. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد.
  279. چگونه مترجم شد.
  280. میرشکاری، به ترجمهٔ آثار آمریکای لاتین ادامه می‌دهم.
  281. چگونه مترجم شد.
  282. آیسخولوس، اورستیا.
  283. غلامی، میراث زبان من از شاملوست.
  284. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد.
  285. آیسخولوس، آیسخولوس: مجموعهٔ آثار.
  286. ۶۶سالگی عبدالله کوثری.
  287. کوثری، سخنی دربارهٔ ترجمهٔ متون قدیمی.
  288. بهره‌مند، تراژدی هنر کلام است.
  289. علیزاد، تأملی در باب ترجمهٔ متون نمایشی.
  290. ترجمهٔ تازه‌ای از عبدالله کوثری منتشر شد.
  291. اختتامیهٔ جایزهٔ ابوالحسن نجفی.
  292. جزایری، زبان فارسی آثار بیضایی و شاملوست.
  293. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد.
  294. جزایری، زبان فارسی آثار بیضایی و شاملوست.
  295. سفریس، گزیدهٔ شعرها.
  296. گزیدهٔ سفریس منتشر می‌شود.
  297. سفریس، آرگونات شعر مدرن.
  298. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  299. حیدرقزوینی، ناهمزمانی در امر ترجمه.
  300. مراسم پایانی جایزهٔ «مهتاب میرزایی» برپا شد.
  301. عبدالله کوثری، مترجمان را به رعایت اخلاق حرفه‌ای فراخواند.
  302. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  303. حیدرقزوینی، ناهمزمانی در امر ترجمه.
  304. چگونه یک کتاب ترجمه موفق می‌شود؟.
  305. چگونه مترجم شد.
  306. آیسخولوس، اورستیا.
  307. علی‌نژاد، معتقد نیستم که آخرین‌ها را باید ترجمه کرد.
  308. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  309. دونوسو، باغ همسایه.
  310. ترجمهٔ «باغ همسایه».
  311. کوثری از «باغ همسایه» خارج شد.
  312. دونوسو، باغ همسایه.
  313. دیدگاه عبدالله کوثری دربارهٔ واژه‌های مصوب فرهنگستان.
  314. دخالت سلیقه در انتخاب اعضای فرهنگستان زبان.
  315. کاظم‌خواه، مشکل نسل فعلی مترجمان.
  316. بازاری پر از تولیدات تقلبی!.
  317. بازترجمهٔ کلاسیک‌ها توسط مترجمان طراز اول انجام شود.
  318. بازاری پر از تولیدات تقلبی!.
  319. بازترجمهٔ کلاسیک‌ها توسط مترجمان طراز اول انجام شود.
  320. بازترجمهٔ کلاسیک‌ها توسط مترجمان طراز اول انجام شود.
  321. مشکل اصلی، کثرت ناشران بی‌صلاحیت است.
  322. ترجمهٔ واقعیت‌های غیرقابل باور.
  323. خوانندگان ما نباید بی‌اعتنا بمانند.
  324. ناشران کتاب‌ساز دغدغهٔ فرهنگی ندارند.
  325. عبدالله کوثری، مترجمان را به رعایت اخلاق حرفه‌ای فراخواند.
  326. خوانندگان ما نباید بی‌اعتنا بمانند.
  327. بازاری پر از تولیدات تقلبی!.
  328. ناشران کتاب‌ساز دغدغهٔ فرهنگی ندارند.
  329. بازاری پر از تولیدات تقلبی!.
  330. کوثری، گروه نجات نشر ایران دولت و وزیر نیستند.
  331. بازاری پر از تولیدات تقلبی!.
  332. ناشران کتاب‌ساز دغدغهٔ فرهنگی ندارند.
  333. نورشمسی، بسیاری از ترجمه‌های فعلی تنها فارسی‌نگاری است.
  334. چگونه مترجم شد.
  335. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  336. دیدگاه عبدالله کوثری دربارهٔ تأثیرگذاری نویسنده.
  337. سپاسگزار، ما باید واقعیت خودمان را بگوییم.
  338. اختتامیهٔ جایزهٔ ابوالحسن نجفی.
  339. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  340. خزاعی‌فر و اسماعیلی، هم‌دلی با نویسنده، ۱۶–۱۸.
  341. یادی از محمد قاضی.
  342. خزاعی‌فر و اسماعیلی، هم‌دلی با نویسنده، ۱۶–۱۸.
  343. سپاسگزار، ما باید واقعیت خودمان را بگوییم.
  344. جهانی‌شدن آگاهانه نیست.
  345. خزاعی‌فر و اسماعیلی، هم‌دلی با نویسنده، ۱۶–۱۸.
  346. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  347. بازخوانی «نامهٔ ۱۳۴ نفر».
  348. نویسندگان و مترجمان در قانون جایی ندارند.
  349. یادعلی، آداب بی‌قراری.
  350. مصائب یک داستان.
  351. نمی‌خواهیم جامعه را فاسد کنیم.
  352. نویسندگان و مترجمان در قانون جایی ندارند.
  353. جزایری، زبان فارسی آثار بیضایی و شاملوست.
  354. چگونه مترجم شد.
  355. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  356. چگونه مترجم شد.
  357. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  358. نشست بررسی آثار فوئنتس.
  359. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  360. ترجمهٔ تازه‌ای از عبدالله کوثری منتشر شد.
  361. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  362. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  363. طبقهٔ متوسط فرهنگ‌گریز است.
  364. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  365. غلامی، میراث زبان من از شاملوست.
  366. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  367. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  368. فرنگی، کوثری: زبان، مهم‌ترین عنصر در فلسفه.
  369. روشن‌فکری ایرانی؛ مونتاژ روسیه-فرانسه.
  370. سپاسگزار، ما باید واقعیت خودمان را بگوییم.
  371. نامجو، در علوم جدید حرفی برای گفتن نداریم.
  372. سپاسگزار، ما باید واقعیت خودمان را بگوییم.
  373. غلامی، میراث زبان من از شاملوست.
  374. برآبادی، همهٔ دیکتاتورهای جهان منفور نبوده‌اند.
  375. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  376. کوثری، «مقدمه»، گزیدهٔ شعرها، ۱۱–۱۲.
  377. آذری، انقلاب بی‌رنگ.
  378. کوثری، بسیاری کلنل را نمی‌شناسند.
  379. کوثری، «مقدمه»، گزیدهٔ شعرها، ۱۱–۱۲.
  380. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  381. دارابیان، گفت‌وگو با ایبنا.
  382. غلامی، میراث زبان من از شاملوست.
  383. بازخوانی «نامهٔ ۱۳۴ نفر».
  384. نامه ۲۴۷ هنرمند در پی تغییر کاربری باغ‌ها.
  385. نامهٔ جمعی از اهل قلم دربارهٔ دانلود رایگان کتاب.
  386. حمایت ۲۵۰ مترجم از اعتراضات ایران.
  387. هشدار عبدالله کوثری به کلاهبرداری با نام او.
  388. نادری، خزاعی‌فر و (و دیگران)، حدیث دوست (تاریخ نشر: ۱۳۹۵/۰۸/۲۹).

منابع[ویرایش]

کتاب‌ها