سیف فرغانی - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

سِیفُ‌الدّین ابوالمَحامِد محمّد فَرغانی
زادهٔفرغانه، ماوراءالنهر
درگذشت۷۴۹ هجری قمری
در یکی از خانقاه‌های آقسرا
ملیتایرانی
دیگر نام‌هاسیف فَرغانی
پیشهشاعر
دورهقرن هفتم و هشتم هجری

مولانا سِیفُ‌الدّین ابوالمَحامِد محمّد فَرغانی از شعرا و مشایخ قرن هفتم و هشتم هجری بود، وی اصلاً از فرغانه‌ی ماوراءالنهر بود که در دورهٔ سلطهٔ ایلخانان و مغولان در آسیای صغیر می‌زیست. وی در حالی که نزدیک به هشتاد سال داشت در سال ۷۴۹ هجری قمری و در یکی از خانقاه‌های آقسرا وفات یافت.

سیف و شعر[ویرایش]

موضوع قصیده‌های سیف فَرغانی که معرّف مهارت او در سخن پارسی است، غالباً حمد خدا و وعظ و اندرز و تحقیق و انتقاد از نابه‌سامانی‌های زمان و نیز در استقبال و جواب‌گویی به استادان مقدّم بر خود چون رودکی و خاقانی و کمال‌الدّین اسماعیل و سعدی و همام تبریزی‌است. خود سیف نیز اعتقاد داشت که شاعر استاد کسی‌است که بتواند از عهدهٔ نظیرگویی شاعران پیش از خود برآید. سیف تنها یک بار به مدح شاهان پرداخت و آن قصیده‌ای در ستایش غازان‌خان، ایلخان مغول بود که به اسلام گروید و این آیین را در قلمرو ایلخانی گسترش داد. وی در قالب‌های قصیده، قطعه، رباعی و غزل، شعر سروده که از ۱۲ هزار بیت بیشتر است و در قصیده‌های خود ردیف‌های دشوار را برمی‌گزید و در ترکیبات و مفردات از وارد کردن آثار لهجهٔ محلّی ابا نداشت.

وی در سخن از سبک خراسانی در قرن ششم هجری متأثر بود و به همین دلیل بود که وی را به سرزمین فَرغانه و ولایت سمرقند منتسب می‌داشتند. کلام او ساده و روان است و در آن واژه‌های عربی کم به کار رفته‌است؛ هرچند گاه ترکیب‌های عربی را با ترکیب‌های فارسی در بعضی از شعرهای خود درهم آمیخته و گاه نیز حتی یک مصراع را تماماً عربی آورده‌است.

آثار سیف فَرغانی[ویرایش]

از وی دیوان اشعاری به جای مانده‌است که شامل بخش‌های زیر است:

  1. رباعیات
  2. غزل‌ها
  3. قصاید و قطعات

تنها اثر باقی‌مانده از او دیوان وی است که خودش آن را گردآوری کرده و این اثر را در دیباچه‌اش این‌گونه معرفی کرده‌است:

آن خداوندی که عالم آن اوستجسم و جان در قبضه فرمان اوست
سوره حمد و ثنای او بخوانکآیت عز و علا در شان اوست
گر ز دست دیگری نعمت خوریشکر او می کن که نعمت آن اوست
بر زمین هر ذره خاکی که هستآب خورد فیض چون باران اوست
از عطای او به ایمان شد عزیزجان چون یوسف که تن زندان اوست
بر من و بر تو اگر رحمت کنداین نه استحقاق ما احسان اوست
از جهان کمتر ثنا گوی ویستسیف فرغانی که این دیوان اوست

[۱]

باورها[ویرایش]

غزل‌های سیف که شاید بیشتر متمایل به آن‌هاست، عادتاً وقف بر موعظه‌ها و انتقادهای اجتماعی و بیان حقیقت‌های عرفانی‌است و به شاعران دیگر نیز سفارش می‌کنند که از مدیحه‌گویی پرهیز کنند و قناعت پیشه کنند یا طبع خود را به غزل‌گویی و ستایش معشوق یا وعظ و اندرز بگمارند.[۲]

اجتماعی و مذهبی[ویرایش]

بیان نقیصه‌های اجتماعی و برشمردن زشتی‌ها و پلیدی‌های طبقهٔ فاسد جامعه، در اشعار سیف دیده می‌شود. این نقدهای صریح و جدّی، خالی از هزل و مطایبه است. سیف فرغانی مسلمان و از اهل سنت بود و در فقه مذهب حنفی داشت؛ این قصیده یکی از معروف‌ترین واکنش‌های اجتماعی اوست که خطاب به سپاهیان مغول سروده شده‌است:[۲]

هم مرگ بر جهان شما نیز بگذردهم رونق زمان شما نیز بگذرد
وین بوِم محنت از پی آن تا کند خراببر دولت آشیان شما نیز بگذرد
باد خزان نکبت ایّام ناگهانبر باغ و بوستان شما نیز بگذرد
آب اجل که هست گلوگیر خاص و عامبر حلق و بر دهانِ شمانیز بگذرد
ای تیغتان چو نیزه برای ستم درازاین تیزی سنان شما نیز بگذرد
چون داد عادلان به جهان در بقا نکردبیداد ظالمان شما نیز بگذرد
در مملکت چو غُرّش شیران گذشت و رفتاین عوعو سگان شما نیز بگذرد
آن کس که اسب داشت غُبارش فرونشستگرد سُم خران شما نیز بگذرد
بادی که در زمانه بسی شمع‌ها بکُشتهم بر چراغدان شما نیز بگذرد
زین کاروان سرای بسی کاروان گذشتناچار کاروان شما نیز بگذرد
ای مُفتخر به طالعِ مسعود خویشتن!تاثیر اختران شما نیز بگذرد
این نوبت از کسان به شما ناکسان رسیدنوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد
بیش از دو روز بود از آن دگر کسانبعداز دوروزاز آن شمانیز بگذرد
بر تیر جورتان ز تحمّل سپر کنیمتا سختیِ کمان شما نیز بگذرد
در باغ دولت دگران بود مدّتیاین گُل، ز گُلستان شما نیز بگذرد
آبیست ایستاده دراین خانه مال و جاهاین آب ناروان شما نیز بگذرد
ای تو رمه سپُرده به چوپان گرگ طبع!این گُرگیِ شبان شما نیز بگذرد
پیل فنا که شاه بقا مات حُکم اوستهم بر پیادگان شما نیز بگذرد
ای دوستان! خوهم که به نیکی دُعای سیفیک روز بر زبان شما نیز بگذرد

رابطه با دیگر شعرا[ویرایش]

سِیف فَرغانی نسبت به سعدی ارادت تمام داشت و او را استادِ سخن می‌نامید و با او نوشت و خواند داشته‌است. او در مدح سعدی قطعاتی دارد:

نمی‌دانم که چون باشد به معدن زر فرستادنبه دریا قطره آوردن به کان گوهر فرستادن
چو بلبل در فراق گل از این اندیشه خاموشمکه بانگ زاغ چون شاید به خنیاگر فرستادن
حدیث شعر من گفتن کنار طبع چون آبتبه آتشگاه زرتشت است خاکستر فرستادن
ضمیرت جام جمشید است و در وی نوش جان‌پروربرِ او جرعه‌ای نتوان از این ساغر فرستادن
تو کشورگیر آفاقی و شعر تو تو را لشکرچه خوش باشد چنین لشکر به هر کشور فرستادن

[۳]

به جای سخن گر به تو جان فرستمچنان دان که زیره به کرمان فرستم
تو دلدار اهل دلی شاید ار منبه دلدار صاحب دلان جان فرستم
سخن از تو و جان ز من این به آیدکه تو این فرستی و من آن فرستم
اگر چه من از شرمساری نیارمکه شبنم سوی آب حیوان فرستم
تویی بحر معنی و من تشنهٔ تونگویی زلالی به عطشان فرستم؟

[۴]

همچنین سیف فرغانی در ابیات بسیاری از اشعارش مستقیما ارادت خود به سعدی و تاثیرپذیری‌اش از او را با استفاده از نقل مصرعی از اشعار سعدی در اشعار خود نشان داده است:[۵]

سعدی مگر چو من بود، آن‌گه که این غزل گفت

«مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا»

یا در غزل دیگری می‌نویسد:[۶]

ای رفته از بَرِ ما، ما گفته همچو سعدی

«خوش می‌روی به تنها، تَن‌ها فدای جانت»

یا در غزل دیگری می‌نویسد:[۷]

سیف فرغانی برو تصدیق سعدی کن که گفت

«من بدین زیبایی و خوبی ندیدم روی را»

گفتنیست سیف فَرغانی چند گاهی را در تبریز گذراند و در آن‌جا با همام تبریزی آشنا شد.

منابع[ویرایش]

  • ذبیح‌الله صفا (۱۳۴۲تاریخ ادبیات در ایران، تهران: ابن‌سینا، ص. ۴۴۸
  1. «دیباچه». بایگانی‌شده از اصلی در ۲۷ ژوئیه ۲۰۱۴. دریافت‌شده در ۲۲ اکتبر ۲۰۱۹.
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ از اشعار سیف: قطعه هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
  3. جعفر شعار، حسن انوری، گزیده قصاید سعدی|زبان=فارسی
  4. سیمین‌ساق - دیوان اشعار سیف، قطعهٔ۳۷ ـ این قصیده را برای شیخ اجل سعدی نوشت
  5. «گنجور » سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶». ganjoor.net. دریافت‌شده در ۲۰۲۳-۰۷-۱۷.
  6. «گنجور » سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳». ganjoor.net. دریافت‌شده در ۲۰۲۳-۰۷-۱۷.
  7. «گنجور » سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰». ganjoor.net. دریافت‌شده در ۲۰۲۳-۰۷-۱۷.

پیوند به بیرون[ویرایش]