سپندی سمرقندی - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

ملا عبدالکریم سپندی سمرقندی
نام اصلی
Мулло Абдулкарим Сипандии Самарканди
زاده۱۸۲۹ میلادی
سمرقند  ازبکستان
محل زندگیسمرقند
درگذشته۱۹۰۹ میلادی
سمرقند
پیشهشاعر
سبک نوشتاریغزل، مخمس و رباعی
فرزند(ان)عبدالجلیل سپندی سمرقندی شاعر و خوشنویس

سپندی سمرقندی (زاده در ۱۲۰۸ خورشیدی - درگذشته به ۱۲۸۸ خورشیدی) از شاعران پارسی‌گوی و مردمان تاجیک اهل سمرقند در ازبکستان است که در قالب‌های غزل، مخمس و رباعی شعر سروده‌است. او به شاعری دوزبانه‌بودن شهره است.

وی از شاعران معروف زمان خود بوده و دیوان اشعاری در حدود ۲٫۵۰۰ بیت داشته که اکنون در دسترس نیست.[۱] سپندی سمرقندی همچنین هجوهٔ کل‌ابراهیم را نیز سروده‌است.

نمونه شعرها[ویرایش]

شب که آن دلبر مرا با خویشتن دمساز کردچشم‌شوخیّ و به اندازهٔ نیازم ناز کرد.
باغبانِ حُسن، سَروِ قامتِ نازِ تو رادر میانِ نونهالانِ چمن ممتاز کرد.
در حریمِ بزمِ وصلت، رخصتِ نظّاره نیست،گر به روی مهر نتوان چشم حیرت باز کرد.
از شکستِ ساغرِ دل ناله‌ای آمد به گوش،چینیِ فغفور هم نتواند این آواز کرد.
در دمِ پیری هم از جورِ فلک غافل مباش،باز در انجام سازد آنچه در آغاز کرد.
بهر او خود را «سپندی» سوختم چندان که چرخ،صدهزار آینه از خاکسترم پرداز کرد.

و:

قَدَت، سَروِ گُلِستانِ نَزاکتلَبَت، لعلِ بَدَخشانِ نزاکت
اگر آیی به گُلشَنْ گُل نَمایدنثارِ مقدمت، جانِ نزاکت
رخِ تو صفحه‌ی مُشکات خوبیخَطَتْ تَصویرِ قُرآنِ نزاکت
یکی زین گلعذاران چون تو نَبوَدبه مُلکِ حُسن، سُلطانِ نزاکت
چه گویم وَصفِ تو، هر تارِ مویَتبه چَشمِ ناز، مِژگانِ نزاکت
اشارت‌های ابروی تو بر مادلیلِ لطف و برهانِ نزاکت
نِشانِ نامِ او دارد «سپندی»سَرِ هر بیتِ دیوانِ نزاکت

و:

یار از یک سو، بهار از یک طرفشد به من این دو دچار از یک طرف
می‌رسد در بوستان وقت خزاننونهال سوگوار از یک طرف
قُمری از یک سو به فریاد و فغانبلبل شیدای زار از یک طرف
سرزنش سازد گل پژمرده راگلبن از یک سو و خار از یک طرف
عقربِ زلفش ز یک سو می‌گَزَدکاکلِ مُشکینْ چو مار، از یک طرف
زلفش از یک سو به دامش می‌کشدخطِّ سبزِ مُشکبار از یک طرف
مرغ دل در دامش از یک سو فِتاداین «سپندی» بی‌قرار از یک طرف

و:

مژده ای دل که شب آن ماه‌نسب می‌آیدمی‌رود شام غم و صبح طرب می‌آید
ماه من گر ز رجب زودتر آید، گویارمضان پیش‌تر از ماه رجب می‌آید
زودتر آی که از بهر نثار قدمتهر نفس، جان من از سینه به لب می‌آید
شُکر کان شوخِ جفاپیشه به آیینِ وفاکرده تَرکِ سخن خود، به ادب می‌آید
چو سحر چهره بخت سیه‌ات باد سفیدآفتاب تو «سپندی» که به شب می‌آید

و:

نگار من که سراپا کرشمه و ناز استمیان تازه‌نهالان که سرو ممتاز است
ادای ز امر تبسم چو دید از لب تودهان غنچه ز هجرت چون چشم من باز است
ظرافتی که به طبع ظریف نازک توستکرامت ازلی یا نشان اعجاز است
مرا که وصف تو شد کشف معنی مبهممگر به خط تو مضمون گلشن راز است
جمال تو گُل و منْ بُلبلِ نواسَنجَمزبان طوطی ز آیینه نکته‌پرداز است
اصولِ حکمتِ علمِ کلامْ را همه دملبت به خنده و چشمت به غمزه دمساز است
نهاد بر سر هر بیت، حرفی از نامتسپندی، گرچه نه از لطف تو سرافراز است

که سرحرف‌های ابیات نام «ناظم‌جان» را می‌سازد.

و:

ای شوخ به یک نگاه کارم کردیبا ناوک غمزه‌ای فگارم کردی
در آتش مجمر غمت افگندیبگداختی و سپندوارم کردی

و:

امشب شکری گر از لبت نوش کنمدر عشق تو کی پند کسی گوش کنم
غیر تو اگر پری است از خاطر توباشد، که ز خاطرم فراموش کنم

و:

از شمع رخت چو روشن این کاخ شوددل خادم و چون خسته طباخ شود
نبود عجب از وفور لطف کرمشبا خواجه اگر غلام گستاخ شود

و:

امروز نه آن سرو سمن کرد وداعبل قمری عقل و دین ز من کرد وداع
هوش از سر و قوّت از میان رفت دریغهم جان و دل از فرسدنت کرد وداع

منابع[ویرایش]

  1. مسلمانیان قبادیانی، رحیم. «پسندی سمرقندی». بنیاد دائرةالمعارف اسلامی. دریافت‌شده در ۲۴ مرداد ۱۳۹۱.